-
-
۲۴۴
مرحوم سید شرف الدین از علمای بزرگ شیعه،
هنگامیکه در زمان عبدالعزیز آل سعود به زیارت خانه ی خدا مشرف شد، از جمله علمایی
بود که به کاخ پادشاه دعوت شده بود که طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند.
زمانیکه نوبت به وی رسید و دست شاه را گرفت، هدیه ای به او داد که هدیه اش عبارت
بود از یک قرآن که در جلدی پوستین نگه داشته شده بود.
ملک، هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان احترام و
تعظیم، بر پیشانی خود گذاشت. سید شرف الدین ناگهان گفت : «
ای پادشاه! چگونه این جلد را میبوسی و تعظیم میکنی، در حالیکه چیزی جز پوست یک
بز نیست! ؟ » ملک گفت: « غرض من قرآنی است که در
داخل این جلد قرار دارد، نه خود جلد «! آقای شرف الدین فوراً گفت: « احسنت، ای پادشاه! ما هم وقتی پنجره یا درب اتاق پیامبر -
صلی الله علیه و آله - را میبوسیم، میدانیم که آهن هیچ کاری نمیتواند بکند؛ ولی
غرض ما آن کسی است که ماورای این آهنها و چوبها قرار دارد. ما میخواهیم رسول الله
- صلی الله علیه و آله - را تعظیم و احترام کنیم، همانگونه که شما
با بوسه زدن بر پوست بز، میخواستی قرآنی را تعظیم نمایی که در جوف آن پوست قرار
دارد. » حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق نمودند. آنجا بود که ملک ناچار
شد اجازه دهد حجاج با آثار رسول خدا - صلی الله علیه و آله - تبرک جویند، ولی آنکه
پس از او آمد، به قانون گذشته یشان بازگشت !