-
۲۶۲
در ضمن سخنانش میفرمود: مصافحه کردن کدورتهای درونی را از بین میبرد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - میریزد. امام باقر علیه السلام در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی، کمال مواظبت را داشت. میخواست سنتهای جدش رسول الله (ص) را عملاً در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقی را به مردم تعلیم نماید.
در روزهای گرم برای رسیدگی به مزارع و نخلستانها بیرون میرفت، و با کارگران و کشاورزان بیل میزد و زمین را برای کشت آماده میساخت. آنچه از محصول کشاورزی - که با عرق جبین و کد یمین - به دست میآورد در راه خدا انفاق میفرمود. بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله (ص) میرفت، پس از گزاردن فریضه، مردم گرداگردش جمع میشدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره مند میگشتند. مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهای دیگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامی - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسیار کردند. ناچار حضرت سجاد علیه السلام و فرزند ارجمندش امام محمد باقر علیه السلام پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای بی سابقه آل ابوسفیان، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت علیه السلام توجه کردند، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأله امامت و رهبری، که تنها شایسته امام معصوم است، سعی بلیغ کردند و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایی رسید که فرزند گرامی آن امام، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پایه گذاری نمود، و احادیث و تعلیمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد.
امام سجاد علیه السلام با زبان دعا و مناجات و یادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکر و امام باقر علیه السلام با تشکیل حلقههای درس، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینی را برای مردم روشن فرمود. رسول اکرم اسلام (ص) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینی وحی الهی وظایفی را که فرزندان و اهل بیت گرامیاش در آینده انجام خواهند داد و نقشی را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت، ضمن احادیثی که از آن حضرت روایت شده، تعیین فرموده است.
چنان که در این حدیث آمده است: روزی جابر بن عبدالله انصاری که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد علیه السلام شرفیاب شد. صدای کودکی را شنید، پرسید کیستی؟ گفت من محمد بن علی بن الحسینم، جابر گفت: نزدیک بیا، سپس دست او را گرفت و بوسید و عرض کرد: روزی خدمت جدت رسول خدا (ص) بودم. فرمود: شاید زنده بمانی و محمد بن علی بن الحسین که یکی از اولاد من است ملاقات کنی. سلام من را به او برسان و بگو: خدا به تو نور حکمت دهد. علم و دین را نشر بده. امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینی و تعلیم حقایق قرآنی و احادیث نبوی (ص) پرداخت. این جابر بن عبدالله انصاری همان کسی است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام به همراهی عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان با تقوا و از مفسران بود، در اربعین حسینی به کربلا آمد و غسل کرد، و در حالی که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد. باری، امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهی بود.
نام نامی آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و کلمات قصار و اندرزهایی همراه است، که به ویژه در 19 سال امامت برای ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است. بنا به روایاتی که نقل شده است، در هیچ مکتب و محضری دانشمندان خاضعتر و خاشعتر از محضر محمد بن علی علیه السلام نبودهاند. در زمان امیرالمؤمنین علی علیه السلام گوئیا، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان که باید - بر مردم روشن نبود، گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حیات مادی بیرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی ننوشیده بودند، و در کنار دریای بیکران وجود علی علیه السلام تشنه لب بودند و جز عدهای معدود قدر چونان گوهری را نمیدانستند. بی جهت نبود که مولای متقیان بارها میفرمود: سلونی قبل از تفقدونی پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید.
و بارها میگفت: من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم. ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر وجود علی را بداند؟ اما به تدریج، به ویژه در زمان امام محمد باقر علیه السلام مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامی را درک میکردند، و مانند تشنه لبی که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد، زلال گوارای دانش امام باقر علیه السلام را دریافتند و تسلیم مقام علمی امام علیه السلام شدند، و به قول یکی از مورخان: " مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشی متوجه فتح دروازههای علم و فرهنگ شدند ". امام باقر علیه السلام نیز چون زمینه قیام بالسیف (قیام مسلحانه) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان - فراهم نبود، از این رو، نشر معارف اسلام و فعالیت علمی را و هم مبارزه عقیدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را، از این طریق مناسبتر میدید، و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود، به فعالیتهای ثمر بخش علمی در این زمینه پرداخت. اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهای مختلف - بر ضرر حکومت بود، مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار میگرفت.
در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفی شورش (علیه دستگاه) غافل نبود، و از راه دیگری نیز آن را دامن میزد: و آن راه، تجلیل و تأیید برادر شورشیاش زید بن علی بن الحسین بود. روایاتی در دست است که وضع امام محمد باقر علیه السلام که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکری و فرهنگی بوده و نقش مهمی در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامی و جهان بینی خاص قرآن، و تنظیم مبانی فقهی و تربیت شاگردانی " مانند امام شافعی " و تدوین مکتب داشته، موضع انقلابی برادرش " زید " را نیز تأیید میکرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر علیه السلام میفرمود: خداوندا پشت من را به زید محکم کن. و نیز نقل شده است که روزی زید بر امام باقر علیه السلام وارد شد، چون امام علیه السلام زید بن علی را دید، این آیه را تلاوت کرد: " یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله ". یعنی: " ای مؤمنان، بر پای دارندگان عدالت باشید و گواهان، خدای را ". آنگاه فرمود: انت و الله یا زید من اهل ذلک، ای زید، به خدا سوگند تو نمونه عمل به این آیهای.
می دانیم که زید برادر امام محمد باقر علیه السلام که تحت تأثیر تعلیمات ائمه علیه السلام برای اقامه عدل و دین قیام کرد. سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموی، در سال (120 یا 122) زمان امامت امام جعفر صادق علیه السلام خروج کرد و دستگاه جبار، ناجوانمردانه او را به قتل رساند. بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزانیدند. و چنانکه تاریخ مینویسد: گرچه نهضت زید نیز به نتیجهای نینجامید و قیامهای دیگری نیز که در این دوره به وجود آمد، از جهت ظاهری به نتایجی نرسید، ولی این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیداری و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را در جوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است. امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند، که زمینه را مساعد نمیدیدند، ولی در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار، که نوعی دیگر از مبارزه است، دست زدند.
چه در این دوره، حکومت اموی رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود، از این رو بهترین فرصت برای نشر افکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت، پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسی به شکل پایه ریزی و تدوین اصول مکتب - که امری بسیار ضروری بود - پیش آمد. اما چنان که اشاره شد، دستگاه خلافت آنجا که پای مصالح حکومتی پیش میآمد و احساس میکردند امام علیه السلام نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمی گیرد و خط صحیح را در شناخت " امام معصوم علیه السلام " و امامت که دنباله خط " رسالت " و بالاخره " حکومت الله " است تعلیم میدهد، تکان میخوردند و دست به ایذاء و آزار و شکنجه امام علیه السلام میزدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ... برای شناخت این امر، به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است میپردازیم: " در یکی از سالها که هشام بن عبدالملک، خلیفه اموی، به حج میآید، جعفر بن محمد، امام صادق، در خدمت پدر خود، امام محمد باقر، نیز به حج میرفتند.
روزی در مکه، حضرت صادق، در مجمع عمومی سخنرانی میکند و در آن سخنرانی تأکید بر سر مسأله پیشوایی و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفههای خدا در زمین ایشانند نه دیگران، و اینکه سعادت اجتماعی و رستگاری در پیروی از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران. این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته میشود، آن هم در مکه در موسم حج، طنینی بزرگ مییابد و به گوش هشام میرسد. هشام در مکه جرأت نمیکند و به مصلحت خود نمیبیند که متعرض آنان شود. اما چون به دمشق میرسد، مأمور به مدینه میفرستد و از فرماندار مدینه میخواهد که امام باقر علیه السلام و فرزندش را به دمشق روانه کرد، و چنین میشود.
حضرت صادق علیه السلام میفرماید: چون وارد دمشق شدیم، روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید. هنگامی که به مجلس او درآمدیم، هشام بر تخت پادشاهی خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود، و در دو صف در برابر خود نگاه داشته بود. نیز دستور داده بود تا آماج خانهای (جاهایی که در آن نشانه برای تیراندازی میگذارند) در برابر او نصب کرده بودند، و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازی بودند. هنگامی که وارد حیاط قصر او شدیم، پدرم در پیش میرفت و من از عقب او میرفتم، چون نزدیک رسیدیم، به پدرم گفته: " شما هم همراه اینان تیر بیندازید " پدرم گفت: " من پیر شدهام. اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف داری بهتر است ".
هشام قسم یاد کرد: " به حق خداوندی که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامی داشت، تو را معاف نمیدارم ". آنگاه به یکی از بزرگان بنی امیه امر کرد که تیر و کمان خود را به او (یعنی امام باقر - ع -) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند. پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر میان نشانه زد. سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد ... تا آنکه نه تیر پیاپی افکند. هشام از دیدن این چگونگی خشمگین گشت و گفت: " نیک تیر انداختی ای ابوجعفر، تو ماهرترین عرب و عجمی در تیراندازی. چرا میگفتی من بر این کار قادر نیستم؟ ... بگو: این تیراندازی را چه کسی به تو یاد داده است ". پدرم فرمود: " می دانی که در میان اهل مدینه، این فن شایع است. من در جوانی چندی تمرین این کار کردهام ".
سپس امام صادق علیه السلام اشاره میفرماید که: هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد. در همان محفل هشام بر سر مقام رهبری و خلافت اسلامی با امام باقر علیه السلام سخن میگوید. امام باقر درباره رهبری رهبران بر حق و چگونگی اداره اجتماع اسلامی و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامی باید چگونه باشد، سخن میگوید.
اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام - بیش از پیش ناراحت میکند. بعضی نوشتهاند که: امام باقر را در دمشق به زندان افکند. و چون به او خبر میدهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام علیه السلام شدهاند، امام را رها میکند و به شتاب روانه مدینه مینماید. و پیکی سریع، پیش از حرکت امام از دمشق، میفرستد تا در آبادیها و شهرهای سر راه همه جا علیه آنان (امام باقر و امام صادق - ع -) تبلیغ کنند تا بدین گونه، مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند. با این وصف امام علیه السلام در این سفر، از تماس با مردم - حتی مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمیورزد. جالب توجه و قابل دقت و یادگیری است که امام محمد باقر علیه السلام وصیت میکند به فرزندش امام جعفر صادق علیه السلام که مقداری از مال او را وقف کند، تا پس از مرگش، تا ده سال در ایام حج و در منی محل اجتماع حاجیها برای سنگ انداختن به شیطان (رمی جمرات) و قربانی کردن برای او محفل عزا اقامه کنند. توجه به موضوع و تعیین مکان، اهمیت بسیار دارد. به گفته صاحب الغدیر زنده یاد علامه امینی - این وصیت برای آن است که اجتماع بزرگ اسلامی، در آن مکان مقدس با پیشوای حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد، و از دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد، و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهی.