-
۲۶۳
در مورد مسئلهی سیزده آبان که در ادبیات
نظام اسلامی ما به عنوان مبارزهی با استکبار نام گرفته است، حرفهای گفتنی
بسیار است. مسئله فقط این نیست که ما یک خاطرهی تاریخی را میخواهیم زنده
نگه داریم یا به آن افتخار کنیم؛ مضامینی در دل این مسئله وجود دارد. شما
میدانید که سیزده آبان حامل سه حادثهی تاریخی است؛ تبعید امام در سال ۴۳،
کشتار دانشآموزان نوجوان در سال ۵۷، و سرانجام تسخیر لانهی جاسوسی در سال
۵۸. در هر سه حادثه، یک طرف ملت ایران است، احساسات مردم است، مظهر مبارزه
یعنی امام بزرگوار است و مردم ایران؛ یک طرف قضیه هم دولت مستکبر
آمریکاست. بنابراین یک مبارزهای بین نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی و
ملت ایران با این اعتقاد از یک طرف، و دولتمردان آمریکا و حکومت مستکبر
آمریکا از طرف دیگر در جریان است.
این مبارزه از کِی شروع شد؟
شما
جوانها با نگاه تاریخی به مسائل کشور، باید روی این مسئله تأمل کنید. دو
نکتهی اساسی در اینجا وجود دارد که باید مورد بررسی قرار بگیرد: یکی اینکه
این مبارزه از کجا شروع شد و چه مراحلی را طی کرد و به کجا رسید؟ دوم
اینکه نتیجهی این مبارزه چه شد؟ بالاخره دو گروه، دو دسته، دو انسان وقتی
با هم مبارزه میکنند، یکی باید پیروز باشد، یکی باید شکست بخورد. نتیجه چه
شد؟ در این مبارزهی طولانی، کی پیروز شد؟ کی شکست خورد؟
در مورد سؤال
اول که مبارزه از کِی شروع شد؟ مبارزه از قبل از سال ۴۳ شروع شد؛ یعنی از
سال ۳۲ با کودتای ۲۸ مرداد که به وسیلهی آمریکائیها در ایران انجام گرفت و
حکومت دکتر مصدق را سرنگون کردند. مأموران آمریکائی - که اسم و رسم و نام و
خصوصیاتشان کاملاً مشخص است، همه هم آنها را میشناسند، کتابها هم در این
زمینه نوشته شده - رسماً آمدند ایران، با چمدانهای پر از دلار، الواط و
اوباش و اراذل و بعضی از سیاستمداران خودفروخته را تطمیع کردند و کودتای ۲۸
مرداد سال ۳۲ را در اینجا راه انداختند و حکومت مصدق را سرنگون کردند.
جالب این است که بدانید حکومت مصدق که به وسیلهی آمریکائیها سرنگون شد،
هیچگونه خصومتی با آمریکائیها نداشت. او در مقابلهی با انگلیسیها
ایستاده بود و به آمریکائیها اعتماد کرده بود؛ امیدوار بود که
آمریکائیها به او کمک کنند؛ با آنها روابط دوستانهای داشت، به آنها اظهار
علاقه میکرد، شاید اظهار کوچکی میکرد. با این دولت، آمریکائیها این کار
را کردند. اینجور نبود که دولتی که در تهران سر کار است، یک دولت ضد
آمریکائی باشد؛ نه، با آنها دوست بود؛ اما منافع استکباری اقتضاء کرد،
آمریکائیها با انگلیسها همدست شدند، پولها را برداشتند آوردند اینجا و کار
خود را کردند. عنصر اصلی کودتا در تهران، یک فرد آمریکائی بود؛ اسمش هم
معلوم است، شخصش هم مشخص است، بنده هم کاملاً اطلاع دارم، در کتابها هم
نوشتهاند. بعد که کودتا را به ثمر رساندند و شاه را که فرار کرده بود، به
اینجا برگرداندند، شدند همهکارهی کشور؛ یعنی زمام اختیار کشور را در دست
گرفت.
تقریباً ده سال از این قضیه گذشت، حادثهی قیام مردم در پانزده
خرداد و انقلاب اسلامی و مبارزات اسلامی و نهضت اسلامی پیش آمد. یعنی اینها
ده سال فشار آوردند، کتک زدند، زندان کردند، اعدام کردند، هر کار خواستند
در این کشور کردند؛ بالاخره یک انفجاری در ده سال بعد از این قضیه در خرداد
۴۲ اتفاق افتاد. اینجا هم طرف قضیه اگرچه حکومت ظالم طاغوت و حکومت پهلوی
بود، اما آمریکائیها پشت سر این حکومت قرار داشتند؛ آنها بودند که آن را
تقویت میکردند و به وسیلهی او بر همهی امور کشور ما مسلط شده بودند. این
مبارزه ادامه پیدا کرد تا سال ۴۳؛ آمریکائیها ناگزیر شدند مستقیماً داخل
مسائل بشوند. امام بزرگوار را در سال ۴۳ تبعید کردند. اینجا هم به حسب
ظاهر، آنها توانستند حرف خودشان را پیش ببرند و به خیال خودشان ملت ایران
را مغلوب کنند؛ اما ملت ایران مغلوب نشد.
بعد از سال ۴۳ که حکومت
مطلقهی محمدرضا پهلوی به پشتیبانی آمریکائیها در کشور هزاران فاجعه آفرید
و آمریکائیها هم هرچه توانستند، به غارت و چپاول و توسعهطلبی و تجاوز در
ایران ادامه دادند؛ دهها هزار مستشارشان در ایران بردند، خوردند، پول
گرفتند، شکنجه تعلیم دادند، هزاران جنایت در ایران کردند، بالاخره در سال
۵۶ و دنبالهاش سال ۵۷ این حرکت عظیم ملت ایران به رهبری امام بزرگوار شروع
شد. این دفعه، این مبارزه دیگر مبارزهای نبود که امید پیروزی برای دشمن
وجود داشته باشد. ملت ایستاد، مقاومت کرد، فداکاری کرد؛ مردانش، زنانش،
حتّی دانشآموزانش در خیابانها کشته شدند؛ اما سرانجام در سال ۱۳۵۷ ملت
ایران پیروز شد. یعنی در این مبارزهی طولانی از سال ۳۲ تا سال ۵۷ - در طول
مدت بیست و پنج سال مبارزه - بالاخره آن که پیروز میدان شد، ملت ایران
بود. انقلاب اسلامی پیروز شد، حکومت متکی به آمریکا سرنگون شد، حکومت
پادشاهیِ طولانیمدتِ استبدادیِ خبیثِ فاسدِ وابسته نابود شد و حکومت ملت
ایران، حکومت انقلاب و نظام اسلامی بر سر کار آمد.
از روز اول
آمریکائیها شروع کردند به معارضه، به اخلال در کارها؛ مرکز اخلال و مرکز
همهی توطئهها هم همین لانهی جاسوسی، یعنی سفارت آمریکا در تهران بود.
ارتباط بگیرند، تهدید کنند، تطمیع کنند، قرار مدار بگذارند، انسانهای ضعیف
را به خودشان جذب کنند، برای اینکه شاید بتوانند کاری انجام دهند؛ لیکن در
سیزده آبان سال ۵۸ دانشجوها به عنوان زبدهترین قشر مبارز ملت ایران، حرکت
تسخیر لانهی جاسوسی را انجام دادند. اینجا یک بار دیگر آمریکا در
توطئههای خود در مقابل ملت ایران شکست خورد.
سلسلهی شکستهای آمریکا
ادامه پیدا کرد. در طول این سی و سه چهار سال - یعنی از سال ۵۷ تا امروز -
آمریکا به طور دائم در حال اخلال کردن است، برای اینکه شکست سال ۵۷ را
جبران کند. این شکست فقط شکست آمریکا در ایران نبود که بگوئیم یک رژیم
وابستهی به آمریکا در ایران از بین رفت و آمریکائیها را بیرون کردند،
دستشان را قطع کردند؛ این شکست آمریکا در منطقه بود. امروز مردم این شکست
را دارند میبینند؛ با حوادث مصر، حوادث تونس، حوادث شمال آفریقا، حوادث
این منطقهی عظیم عربی، با نفرتی که ملتها نسبت به آمریکائیها پیدا
کردهاند. آن روز کسی از آحاد مردم نمیتوانست با دقت این را ببیند؛ اما
تئوریسینهای سیاسیِ آمریکائی میفهمیدند که این انقلاب اگر بماند، اگر ریشه
بدواند، اگر از خود بار و برگ صحیح و چشمگیری نشان بدهد، این حوادث پیش
خواهد آمد. لذا هرچه در توان داشتند، تا امروز علیه انقلاب به کار
بردهاند.
خب، حالا بعد از این مدت مبارزه، کی در این میدان پیروز شده؟
این خیلی مسئلهی مهمی است. از سال ۳۲ تا الان که نزدیک سال ۹۲ هستیم -
یعنی در طول حدود شصت سال - یک مبارزه بین ملت ایران از یک طرف، و دولت
مستکبر آمریکا از طرف دیگر، به راه افتاده؛ این چیز کوچکی نیست، این خیلی
حادثهی مهمی است. تا امروز کی پیروز این میدان است؟ این در خور تأمل است.
وقتی ما فهمیدیم که در اینجا آن که پیروز شده است، اراده و تصمیم قاطع یک
ملت همراه با ایمان و توکل به خداست، این درسی میشود برای همهی ملتها؛ این
یک اصلی میشود در همهی تحولات تاریخی؛ فلسفهی جدید تاریخ، مبتنی بر اصول
اسلامی، با نگاه کردن به این حادثه، به بار مینشیند، تدوین میشود و مورد
قبول همه قرار میگیرد؛ و این واقعیت اتفاق افتاده است؛ یعنی ملت ایران در
تمام این مدت و تا امروز، پیروز این میدان عظیم است.۱۳۹۱/۰۸/۱۰