وبلاگ تبلیغی بلاغ

محتوا و نرم‌افزارهای تبلیغی

شهادت آیةالله مدرس

  • ۲۱۳

((سیاست ما عین دیانت و دیانت ما عین سیاست ماست .))

شهید مدرس
مـدرس در سـال 1287 قـمـرى در قریه ((سرابه کچو)) از توابع اردستان پا به عرصه وجود نهاد. در شش سالگى به همراه پدربزرگش مـیـر عـبـد البـاقـى کـه در کـسـوت روحـانـیـت بـود، بـه قـمـشـه رفـت و در آنـجـا تـا چـهـارده سـالگـى اقـامـت و بـه فـراگـیـرى عـلوم مـقـدمـاتـى مـشـغـول بـود. سـپـس بـنـا بـه
وصـیـت مـرحـوم مـیـر عـبـد البـاقـى ، بـراى ادامـه تـحـصـیـل بـه اصفهان رفت . در بیست و یک سالگى ، پدرش سید اسـمـاعـیـل از دنـیـا رفـت . مـدت 13 سـال در اصـفـهـان بـه تـحـصـیـل پـرداخـت و در عـلوم مـعـقـول و مـنقول از محضر میرزا جهانگیرخان قشقایى ، آخوند ملامحمد کاشانى و میرزا عبد العلى هرندى بهره هاى فراوان علمى و معنوى برد. آنگاه در سـال 1309 قمرى براى ادامه تحصیلات رهسپار عراق شد. بعد از تشرف به سامرا، به حضور آیه الله میرزا حسن شیرازى صاحب فتواى تحریم تـنـبـاکـو مـى رسـد و از درس ایـشـان بـهـرمند مى شود. سپس در نجف از محضر آیات آخوند خراسانى و آقا سید محمد کاظم یزدى کسب فیض و در زمره شاگردان بر جسته آنان قرار مى گیرد. مدرس پس از هفت سال اقامت و تحصیل در نجف اشرف و اخذ اجازه اجتهاد از مراجع مزبور، به اصفهان مراجعت و در مـدرسـه جـده کـوچـک مشغول تدریس فقه و اصول مى شود تا این که در سال 1324 قمرى ، انقلاب مشروطیت ایران به نتیجه مى رسد و او را به سمت سیاست مى کشاند. مرحوم مدرس در این باره خود مى گوید:
((بـعـد از مراجعت از عتبات ، در اصفهان ، فقط از امورات اجتماعیه ، مباحثه و تدریس را اختیار کرده بودم . تا زمان انقلاب استبداد به مشروطه مجبورا اوضاع دیگرى پیش آمد))
مـدرس در اصـفـهان با متنفذین از خدا بى خبر، مبارزه را آغاز و آنان که او را دانشمندى مبارز و شجاع مى یابند در صدد سوء قصد به جان وى بر مى آیـنـد دوسـتـانـش اطلاع مى یابند که افرادى در مدرسه جده بزرگ براى ترور او کمین کرده اند، به وى مى گویند: به مدرسه نروید، ولى مدرس اعتنا نمى کند. وقتى وارد مدرسه مى شود تروریستها چهار تیر به سوى او شلیک که هیچکدام به وى اصابت نمى کند و از این حادثه جان به سلامت مى برد و سفارش مى کند که در مقام آزار ضاربین نباشند و مى گوید: آنها قاتلین من نیستند مبادا به آنها آزار برسانند!

آثار و تألیفات
آثار قلمى شهید به شرح زیر است :
1- تعلیقه کتاب کفایه الاصول آخوند ملا محمد کاظم خراسانى .
2- رسائل الفقهیه .
3- رساله در ترتب .
4- رساله در شرط متاءخر.
5- رساله در عقود و ایقاعات .
6- کتاب زرد

فعالیت سیاسى مدرس
فـعـالیـت سـیـاسـى وى بـا عـضـویـت در انجمن ایالتى اصفهان آغاز مى شود و با انتخاب او بعنوان یکى از 5 تن علماى منتخب  براى دوره دوم قانونگذارى مجلس ، در تاریخ 1289 ش ، از طرف مراجع چهره سیاسى او شناخته تر مى شود. در تمام دوره دوم مجلس ، مدرس نقش خود را بخوبى ایـفـا و نـامـش بـه عـنـوان یـک روحـانـى بـرجـسـتـه بـر سـر زبـانـهـا مـى افـتـد. مـدرس در سـال 1290 شـمـسـى ، امـور رسـیـدگـى بـه مـدرسـه عـالى سـپـهـسـالار (شـهـیـد مـطـهـرى ) را بـعـهـده گـرفـت و مشغول تدریس در این مدرسه نیزگردید. از طرف مردم تهران در سال 1293 شمسى ، به نمایندگى دوره سوم مجلس انتخاب شد. که این مجلس بیش از یـکـسـال دوام نـیـافـت و در اثـر فـشـار خـارجـى و آغـاز جـنـگ جـهـانـى اول در سـال 1914 مـیـلادى ، تعطیل شد.
روسـیـه در زمـان تـصـدى کـابـیـنـه مـسـتـوفـى المـمـالک بـى طـرفـى ایـران را نـقـض و نـیـروهـایـش نـقـاط شـمـالى را اشـغال و تا کرج پیش آمدند و بیم آن مى رفت که پایتخت را نیز تصرف کنند. این امر ملیون را به چاره جویى واداشت . آنها به قم مهاجرت و کمیته دفـاع مـلى را تـشـکـیـل دادنـد. مـدرس یـکـى از چـهـره هـاى سـرشـنـاس مـهـاجـریـن و کـمـیـتـه دفـاع مـلى بـود. تـشکیل این کمیته در قم از پیشرفت نیروهاى روسیه تزارى تا اندازه اى جلوگیرى کرد. مدرس پس از چندى از قم عازم اصفهان و کرمانشاه شد و پس از 9 مـاه تـوقـف در کـرمـانـشـاه و عـراق ، عـازم تـرکـیـه و سـوریـه گـردیـد. مـهـاجـرت او نـزدیـک بـه 2 سال به طور انجامید. مدرس در استامبول با سلطان محمد پنجم ، پادشاه دولت عثمانى ملاقات و راجع به مشکلات فى مابین دو کشور گفتگو کرد.
پـس از بـازگـشـت مـهـاجـریـن بـه ایـران ، مـدرس بـه تـدریـس فـقـه و اصـول مـى پـردازد. امـا هـرگـز از سـیـاسـت کـنـاره گـیـرى نـمـى کـنـد. بـه خـاطـر شـرایـط بـد کـشـور در سـال 1296 شـمـسـى بـا کـابـیـنـه صـمـصـام السـلطـنـه بـخـتـیـارى بـه مـخـالفـت بـر مـى خـیـزد و بـه هـمـراه عـلمـاى طـراز اول در حضرت عبد العظیم متحصن مى شود.
سال بعد با قرار داد 1919 میلادى وثوق الدوله  به مخالفت بر مى خیزد و اجازه نمى دهد که تقسیم ایران بین اجانب صورت پذیرد.
بـا کـودتـاى 1299 شـمـسـى ، رضـاخان و تشکیل کابینه سید ضیاء الدین طباطبایى ، مدرس همراه بسیارى از ملیون و مبارزان دستگیر و زندانى مى شوند و تا آخر عمر 93 روزه کابینه سیاه در قزوین زندانى مى شود.
حسین مکى تاریخ نویس مشهور درباره شخصیت مدرس چنین مى نویسد:
((مـدرس در عـزت نـفـس و مـناعت طبع آیتى بود و بدون شبهه کمتر نظیر داشت . چنانچه اطلاع صحیح در دست است که مشارالیه دوره اى که در زندان قـزاقـخـانـه بـه سـر مـى بـرده ، مـطـلقـا بـراى اسـتـخـلاص خـود تـشـبـثـى نـکـرده . فقط از ترس این که مبادا کابینه وقت شئون سیاسى کشور را مـتـزلزل کـنـد، انـدوه بـسـیـار داشـتـه و بـارهـا این موضوع و دستهایى را که در کودتا شرکت داشته به رفقاى خود در زندان متذکر مى شده و تمام وقـایـعـى را کـه کـودتـا در بـرداشـت پـیـش بـیـنـى مـى کـرده . حـتـى گـفـتـه بـود از روزى کـه سـیـد ضـیـاء رئیـس ‍ الوزرا شـد، استقلال کشور به مخاطره افتاده است .))
مـدرس پـس از آزادى از زنـدان بـه نـمـایندگى از مردم تهران به مجلس چهارم راه مى یابد و در 5 خرداد 1300 به عنوان نایب رئیس مجلس انتخاب و رهبرى اکثریت مجلس را به عهده مى گیرد و براى جلوگیرى از قدرت یافتن سردار سپه ، مستوفى الممالک را استیضاح و کابینه را ساقط مى کند.
مـدرس تـنها حریف میدان سردار سپه را قوام السلطنه مى دانست . اما به جاى کابینه قوام السلطنه کابینه مشیرالدوله روى کار آمد و مردم به واسطه حسن ظن نسبت به مستوفى الممالک ، اقدام اکثریت مجلس و مدرس را در سقوط کابینه مستوفى الممالک تقبیح و در جراید حمله هاى شدید کردند.
حـسـیـن مکى راجع به نقش مدرس در دوره چهارم مجلس تحت عنوان ((دورنمایى از زندگى مدرس )) مى نویسد: ((یکى از وکلاى شجاع دوره چـهـارم سـیـد حـسـن مدرس بود که علاوه براینکه مقام نایب رئیس اول مجلس را داشته ، لیدر اکثریت مجلس هم بوده است . مدرس از جمله کسانى بود که بـراى جـلوگـیـرى از دیـکـتـاتـورى و قـدرت روز افـزون و خـطـرناک سردار سپه همراه با همفکران خویش نقشهاى جسورانه و خطیرى را ایفا کرد که سـرانجام به قیمت خون او تمام شد، به این معنى که پس از سالیان دراز در زندان و تبعید به سر بردن ، شربت شهادت نوشید و با کفنى خونین در خاک تیره این سرزمین مدفون و...)).

مدرس در دوره پنجم قانونگذارى
دوره پـنـجـم مـجـلس کـه در 22 بـهـمـن 1302 شمسى افتتاح شد، فصل حساس ‍ و پر اهمیتى را در تاریخ مشروطیت ایران ، مخصوصا تاریخ سیاسى ایران گشوده است ، چرا که جریان تاریخ سیاسى و اجتماعى و ادارى و اقتصادى و بالاخره تاریخ عمومى کشور در این دوره بطور ناگهانى تغییر یـافـتـه است . در این دوران سلسله کهنسال قاجاریه منقرض و مدرس ، رهبرى اقلیت مجلس را به عهده مى گیرد و بشدت با سردار سپه از در مخالفت در مـى آیـد. سـردار سـپـه قـبل از انتخابات مجلس پنجم دست به توطئه مى زند و با انتشار سندى جعلى ، مدرس را متهم به دریافت یکهزار و دویست لیـره از شـاهـزاده نـصـرت الدوله - کـه از طـرفداران سیاسى انگلیسیها محسوب مى شد - مى کند. این سند جعلى رضاخان جهت بدنام کردن مدرس در روزنامه طوفان به شرح ذیل چاپ مى گردد:
((بـسـم تـعـالى مـبـلغ یـکـهـزار و دویـسـت لیـره بـراى بـعـضـى مـخـارج مـدرسـه بـه تـوسـط شـاهـزاده نـصـرت الدوله (دامـت شـوکـتـه ) واصل شده است .
فى 22 شهر شعبان 1342، سید حسن مدرس )).
مـدرس تـا پایان انتخابات سکوت اختیار و بعد از پیروزى در انتخابات دوره پنجم ، سند مذکور را در همان روزنامه طوفان که به مدیریت فرخى یزدى چاپ مى شد، بشرح زیر تکذیب مى کند.

((تکذیب بسم الله الرحمن الرحیم
آقاى فرخى ! در شماره 72 جریده طوفان احتمالا نسبت 1200 لیره از شاهزاده نصرت الدوله به من داده بودید. مى دانم مقصود مشوش نمودن ذهن مردم اسـت در انـتـخـابـات . لذا مـن امـسـاک کـرده بـعـد از گـذشـتـن مـوقـع آرا مـصـدع شـدم . اولا ایـن مـسـئله صـدورا از شـاهـزاده مـحـال عـادى اسـت ! و وقـوعـا نسبت به حقیر بحول الله و قوته نسبت به گذشته و آینده تکذیب مى کندم . علاوه بر اینها سازنده نمى دانسته که در امور غیر شرعه امضاى من ((مدرس )) است . فى لیله 9 شوال 1342- مدرس ))
رضـاخـان که حذف قاجار و حاکمیت خود را زمینه سازى مى کرد، طرح جمهورى را مطرح مى کند تا بتواند آن را به وسیله وکلایى که خود به مجلس ‍ فـرسـتـاده بـود، از تـصـویـب مـجـلس بـگـذرانـد. امـا وجـود سـیـد حـسـن مـدرس و رفـقـاى او در مـجـلس کـه فـراکـسـیـون  اقـلیـت را تشکیل داده بودند مانع از این شد که على رغم حمایت انگلیسها رضاخان به ریاست جمهورى برسد.

استیضاح رضاخان
از وقـایـع مـهـم مجلس پنجم استیضاح رضاخان توسط مدرس بود. حسین مکى ، در این باره مى نویسد: ((یکى از وقایعى مهم دوران رضاخان اسـتـیـضـاح مـدرس از سـردار سـپـه بـود، مـرحوم مدرس به واسطه بى قانونیهایى که سردار سپه در دوره رایست وزرائیش مرتکب شده بود، وى را اسـتیضاح کرد. رضاخان که از این استیضاح خیلى وحشت داشت ، عده اى از جیره خواران را به مجلس فرستاد تا استیضاح را به هم بزنند. خودش نیز قبل از تشکیل جلسه مجلس در ایوان مجلس ایستاد تا صداى زنده باد و مرده باد مزدوران خود را بشنود و در واقع آنان را سان ببیند. در همین اثنا مدرس سـر رسید. مامورین فریاد زدند: ((زنده باد سردار سپه )) مدرس با بى اعتنایى عصاى خود را به زمین زد و گردنش را کج کرد. که مثلا باشد چـه مـى شـود؟ بـعـد مـامـوریـن با فریادى رساتر گفتند: ((مرده با مدرس )) مدرس در این موقع قد علم کرد و ایستاد، عصایش را به طرف جمعیت تماشاچى گرفته و گفت : مردم بگویید ((زنده باد مدرس )).
اثـر حـرف و قـوه جاذبه سید مردم را منقلب کرد و فریاد زدند ((زنده باد مدرس ))! بعد از آن براى اینکه مدرس اظهار قدرت بیشترى بکند، رو به جمعیت آورده و گفت : مردم بگویید: ((مرده باد سردار سپه )) این بار مردم با صداى بلندترى فریاد کشیدند ((مرده باد سردار سپه ))! مدرس پس از این پیروزى از پله ها بالا رفت و در ایوان یقه سردار سپه را گرفته رو به مردم کرد که بگویید: ((صدبار مرده باد سردار سپه )) و ((صـدبـار زنـده بـاد مـدرس )). جمعیت از رشادت و دلیرى سید به هیجان آمده همان شعار مدرس را با صداى بلند چندبار تکرار کردند. سـردار سـپـه خـشـمـگـین شده و با مدرس گلاویز و با دو دست گلوى مدرس را مى فشارد و مى خواهد سید را از ایوان به پائین بیندازد، که قائم مقام الملک ، رفیع و تیمورتاش مانع مى شوند.
سردار سپه با صداى خشن خود مى گوید: ((شما محکوم به اعدام هستید ، شما را از بین خواهم برد.)) آنگاه با عصبانیت و خشم از مجلس بیرون مى رود. ظهر همان روز هنگامى که مدرس به اتفاق وکلاى اقلیت از مجلس ‍ خارج مى شوند، مورد ضرب و شتم چاقوکشان سردار سپه قرار مى گیرند.
بر اثر مخالفتهاى مدرس و رفقاى او با طرح جمهورى ، مجلس تعطیل مى شود و میان نمایندگان فراکسیونها نزاع و مناقشه در مى گیرد، دکتر حسن بهرامى (احیاء السلطنه ) موقعیت را غنیمت شمرده و به تحریک ((تدین )) سیلى محکمى به گوش مدارس مى نوازد که صداى این سیلى مانند رعد در تـهـران مـنـعکس مى شود و مردم خشمگین به طرفدارى از مدرس و علیه جمهورى تظاهراتى برپا مى کنند و شکست سیاسى مهمى به افراد اکثریت مـجـلس و جمهورى خواهان وارد مى شود. ملک الشعارى بهار یار وفادار مدرس که هیچگاه او را تنها نگذاشت ، در شعر زیباى جمهورى نامه اش ، در این باره اشاره اى دارد که یک بیت آن این است :
از آن سیلى ولایت پرصدا شد
دکاکین بسته و غوغا به پاشد
مدرس و نیرنگ سردار سپه
پـس از اسـتـیـضـاح سـردار سـپـه تـوسـط مـدرس ، رضـاخـان در اواسـط بـهـمـن 1303 بـه مـنـظـور جـلب رضـایـت مـدرس بـا فـرمـانـدهـى کـل قـوایـى او، بـه مـنـزل ایـشـان رفـتـه و بـا او مـلاقـات مـى کـنـد و بـا دادن وعـده هـایـى مـوفـق بـه ایـن امـر مـى گـردد. در 25 بـهـمـن هـمـان سـال ، مـدرس خـطابه کوتاهى در مجلس ایراد و فرماندهى کل قوا به سردار سپه اعطا مى شود. حسین مکى مى نویسد: ((اگر کسى از طبقات مختلف بـه خـانـه مـدرس مـى رفت و حاجت خود را بازگو مى کرد، مدرس سوابق و لواحق او را فراموش کرده ، از او دفاع مى نمود، و این موضوع تنها نقطه ضـعـف مـدرس بود و اشخاص سیاسى و زبردست هم که مى خواستند موقتا از مخالفت مدرس مصون مانند یا اینکه از نفوذ او استفاده کنند، از این خصلت مـدرس اسـتـفـاده مـى کـردنـد. سـردار سـپـه هـم از هـمـیـن نـقـطـه وارد شـد. وقـتـى کـه مـشـاهـده کـرد کـه گـرفـتـن فـرمـانـدهـى کـل احـتـیـاج بـه مـساعدت مدرس و عدم مخالفت او دارد، تصمیم گرفت که نزد مدرس ‍ رفته سر تعظیم فرود آورد. در اواسط برج دلو1303 شمسى ، سردار سپه به منزل مدرس رفت . در این ملاقات و ملاقات بعدى ، سردار سپه به مدرس وانمود ساخت که تسلیم محض او شده است و هر چه از این به بعد مدرس بگوید عمل خواهد کرد و منبعد با مدرس مخالفت ننماید. ضمن این ملاقاتها سردار سپه شرحى از خدمات خود داده و گفت : ((اگر حـضـرت آقاى مدرس با من موافقت فرمایند، چنین و چنان خواهم کرد. ولى متاءسفانه دائما دربار علیه من تحریکاتى مى نماید و من مصونیت ندارم و از هـمه مهمتر این است که اگر شما به من قول بدهى که شاه غفلتا مرا معزول نمایید، من در آتیه خدمات بهترى خواهم نمود، و رویه سابق خود را بکلى ترک خواهم کرد و بدون نظر شما کوچکترین اقدامى نخواهم کرد.))
مـدرس گـفـت : ((مـن چـه مـسـاعـدتـى مـى تـوانـم بـه شـمـا بـکـنـم ؟، سـردار سـپـه تـقـاضـا کـرد کـه فـرمـانـدهـى کل قوا را به او بدهند تا شاه نتواند ناگهان او را منفصل نماید.
مـدرس بـه شـرط ایـنـکـه سـردار سـپـه وسـایـل حـرکـت شـاه را از اروپـا فـراهـم آورده و شـاه را بـه تـهـران بـرگـردانـد، قـول مـوافـقـت داد و سـرانـجـام سـردار سـپـه در جـلسـه 25 دلو 1303 (شـمـسـى ) فـرمـانـدهـى کل قوا را از مجلس گرفت .))
سـردار سـپـه کـه به شهید مدرس قول بازگشت احمدشاه از اروپا را داده بود و قرار بود مقدمات سفر شاه را به ایران فراهم کند، وقتى متوجه شد کـه احـمـد شـاه قـصـد بـازگـشـت به ایران را دارد، دست به اقداماتى زد که وى را منصرف کند. به همین منظور بلواى مصنوعى نان را در تهران راه انداخته ، عده زایدى از درباریان و طرفداران آنها و موافقین مدرس دستگیر و توقیف شدند.
سـردار سـپه مدتى با مبادله تلگرافهایى با احمدشاه کج دار و مریز رفتار کرد و آمدن او را به امروز و فردا انداخت و در این مدت مقدمات تصویب انـقـراض ‍ قـاجـاریـه و سـلطـنـت خود را در مجلس و خارج ، در میان ایادى و هواخواهان خود فراهم کرد و سرانجام طرح انقراض قاجاریه و سلطنت را با نـیـرنـگ تـمـام در تـاریخ 9 آبان 1304، از تصویب مجلس شوراى ملى گذراند و با این غافلگیرى و نقشه هاى ماهرانه آب پاکى روى دست تمام مخالفان و از جمله شخص مدرس ریخت و همه را در مقابل عمل انجام یافته قرار داد.

ترور مدرس
سـردار سپه پس از به سلطنت رسیدن ، به فکر افتاد تا ایشان را از میان بردارد. مدرس هر روز صبح از خانه اش واقع در سرچشمه به مدرسه ى سـپـهـسـالار (شـهـیـد مـطـهـرى ) مـى آمـد و تـدریـس مـى کـرد و سـپـس روانـه مـجـلس ‍ مـى شـد. روز 7 آبـان 1305، یـک سـال پـس از تـرور واعـظ قـزویـنـى ، صـبح زود که مدرس به طرف مدرسه سپهسالار مى رفت ، مورد سوء قصد قرار گرفت و چند نفر که در کمین نـشـسـتـه بـودنـد او را بـه گـلوله بـستند. اما همین که مدرس صداى تیر را مى شنود عصایش را در عمامه مى کند و خود مى نشیند و عصاى با عمامه را داخـل عـبـا کـرده و بـلنـد مـى نـمـایـد، بـطـورى کـه بـدن او در پـایـیـن عـبـا قـرار مـى گـیـرد و آنـجـایـى را کـه قـاتـلیـن از پـشـت عـبـا، مـحـل قـلب و سـیـنـه تـصـور مـى کـردنـد، جـز دو بـازوى مـدرس و عـبـاى خـالى چیز دیگرى نبود. نتیجه این مى شود که على رغم تیراندازى شدید و مـفصل به سوى او، تنها چند گلوله عبا را سوراخ و فقط ساعد و بازوان و کتف او مورد اصابت قرار مى گیرد. مدرس بر روى زمین مى افتد و قاتلین هـم صـحـنـه را تـرک مـى کـنـنـد. از صـداى تـیـر، مـردم و عـده اى از مـاءمـوریـن شـهـربـانـى در مـحـل ، جـمـع مـى شـونـد و سـیـد را بـه بـیـمـارسـتـان نـظـمـیه مى برند. به فاصله کوتاهى ملک الشعراى بهار و امام جمعه خوى و بازاریان راهى بـیـمـارسـتـان مـى شوند. رئیس نظمیه (شهربانى ) نیز در بیمارستان حاضر مى شود و اصرار مى کند که نگذارد مجروح را حرکت بدهند و به جاى دیـگـرى بـبـرنـد. مـرحـوم بـهـار و امـام جـمـعـه احـتـمـال مـى دهـنـد کـه در بـیـمـارسـتـان عـلیـه مـدرس تـوطـئه کـنـنـد و او را بـه قـتـل بـرسـانـنـد. از ایـن رو بـا اصـرار در هـمـان روز مـدرس بـه بـیـمـارسـتـان احـمـدى در خـیـابـان سـپـه منتقل و تحت مداوا قرار مى گیرد.
سردار سپه که در مازندران به سر مى برد وقتى متوجه شد که مدرس زنده است ، در 8 آبان ماه تلگرافى براى مدرس مى فرستد. مدرس در جواب تلگراف مى نویسد:
((آرى به کورى چشم دشمنان مدرس هنوز زنده است .))

تبعید و شهادت مدرس
در طى برگزارى انتخابات هفتمین دوره مجلس ، اجازه ندادند تا مدرس به نمایندگى مردم انتخاب شود.بدین ترتیب او را مدتى خانه نشین ، و سپس در 16 مهر 1307، دستگیر و ابتدا از تهران به دامغان و مشهد و بعد به خاف تبعید کردند. حسین مکى در این باره مى نویسد:
((مدرس در زمان سلطنت رضاخان تایب التوالیه مسجد سهسالار بود و در آنجا به تدریس فقه مى پرداخت . ضمن تدریس فقه در باب مزدحم اظهار کـرده بـود کـه در ازدحـام اگـر کـسـى کـشـتـه شـود خـونـش هـدر اسـت و دیـه آن را بـایـسـتـى حـاکـم شـرع بـپـردازد. مـثـال آورده بـود که مثلا روز سوم حمل اگر سردار سپه در مجلس کشته شده بود، خونش هدر بود و ((دیه )) آن را مى بایستى حاکم شرع بپردازد. جاسوسهاى رضاخان سخن سید را به گوش ‍ سردار سپه مى رسانند و او مهم به خاطر همین حرف ، دستور تبعید سید را به خواف مى دهد و بـعـد هـم فرمان قتل او را صادر مى کند.)) مدرس مدت 7 سال در خواف در منزلى که فقط یک اتاق داشته ، توسط ماموران زیادى تحت نظر بود و اغلب غذاى درستى به او نمى داند. در نامه کوتاهى که شهید در سال 1314، به مشهد براى شیخ احمد بهار مى فرستد تا شیخ احمد آن را به ملک الشعراى بهار برساند، مى نویسد:
((زندگانى من از هر حیث دشوار است ، حتى نان و لحاف ندارم ))
سـرانـجـام مـدرس را در 22 مـهـر 1316 از خـواف بـه کـاشـمـر (تـرشـیـز) مـنـتـقـل مـى کـنـنـد. رئیـس شـهـربـانـى کـاشـمـر مـاءمـور قتل مدرس مى شود. اما وى به این کار تن در نمى دهد، در نتیجه این ماءموریت به جهانسوزى ، متوفیان و خلج واگذار مى گردد.
مـاءمـوران در شـب دهـم آذر 1316 بـرابـر بـا 27 رمـضان 1356 قمرى ، به سراغ آن عالم ربانى مى روند و مى گویند ماءموریم که تو را مـسـمـوم کـنـیـم . مـدرس مـى گوید: بسیار خوب ، ولى بگذارید افطار برسد. سپس براى آنها که مسافر بودند، چاى درست مى کند. ماءمورین موقع افـطـار زهر در چاى ریخته و به مدرس مى خورانند. مدرس پس از خوردن چاى زهرآلود به نماز مى ایستد اما چون سم اثر نمى کند، عمامه اش را باز کـرده بـه گـردنـش ‍ مـى انـدازد و وى را در سن 69 سالگى به شهادت مى رسانند. و جنازه را بطور محرمانه به غسالخانه مى برند و بى سر و صـدا ایـشـان را در کـاشـمـر بـه خـاک مـى سـپـارنـد. قـبـر مـدرس پـس از شـهـریـور 1320، و خـروج رضـاخـان از ایـران تـوسـط اهل محل شناسایى و معین مى گردد.
امـام خـمـیـنـى (ره ) در 28 شـهـریور 1363، طى حکمى به تولیت آستان قدس ‍ رضوى دستور بازسازى و مرمت آرامگاه مدرس را صادر فرمودند، در بخشى از این حکم آمده :
... مـلت مـا مـرهون خدمات و فداکاریهاى اوست و اینک که با سربلندى از بین ما رفته بر ماست که ابعاد روحى و بینش سیاسى - اعتقادى او را هر چه بیشتر بشناسیم و بشناسانیم و با خدمت ناچیز خود مزار شریف و دور افتاده او را تعمیر و احیاء نماییم .
آیـه الله خـامـنـه اى در تـاریـخ 16/1/67 در مـراسـم افـتـتـاح آرامـگـاه شـهـیـد فـرمـودنـد: حـدود سـى سال پیش کسى نمى دانست مدرس که بود و براى چه در شهر غربت به دست مزدوران شهید شد. سید حسن مدرس که هوشیارانه از اسلام دفاع مى کرد و زمانى که از در به در شهرها و دهات خراسان بود کسى فکر نمى کرد که روزى به عنوان امامزاده اى براى عاشقان خدا دربیاید.
نظرات: (۰) هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

نرم‌افزار اندروید تبلیغی بلاغ

نرم افزار بلاغ جهت دسترسی راحت به محتوای تبلیغی برای مناسبت‌های شمسی و قمری و مطالب مورد نیاز مبلغ و سخنران طراحی شده. قسمت‌های مختلف نرم افزار شامل موارد ذیل می‌باشد: ماه‌های قمری، ماه‌های شمسی، منبر و احکام، نوحه و مرثیه و...

متن کامل