-
۱۶۷۱
حدیث منزلت، از احادیث مشهور نبوی و مورد
قبولِ عالمان شیعه و سنّی است. این حدیث به معرفی جایگاه و منزلت امام علی
(ع)، نسبت وی با پیامبر اکرم (ص) و برتری موقعیت آن حضرت بر دیگر اصحاب
پرداخته و از نظر عالمان شیعی از احادیث متواتر و از جمله دلایل حقانیت
امام علی(ع) برای جانشینی پیامبر اکرم (ص) به شمار آمده است.
این حدیث بارها و به مناسبتهای مختلفی از پیامبر (ص) شنیده شده که مهمترین آنها در جنگ تبوک بود. از مشهورترین نقلهای این حدیث آن است که پیامبر اکرم (ص) خطاب به علی (ع) فرمود: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی»
موارد بیان حدیث منزلت:
این حدیث با تعابیر و الفاظ مختلف و در زمانها و مکانهای گوناگون از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است، از جمله روز پیمان اول برادری (قبل از هجرت به مدینه)، روز پیمان دوم برادری (پنج ماه بعد از هجرت به مدینه)، در منزل امّ سلمه، به هنگام تعیین سرپرست برای دختر حمزه، در ماجرای سد ابواب، [۱] و از همه مشهورتر در غزوه تبوک. [۲]
نقلهای مختلف حدیث منزلت، همگی این مضمون مشترک را دارند که جایگاه و منزلت امام علی (ع) نسبت به پیامبر (ص)، همانند جایگاه هارون نسبت به موسی است. اختلافات اندکی هم که در تعابیر این حدیث وجود دارد، از تکرار آن در مناسبتهای مختلف و نیز نقل به معنا در احادیث، نشأت گرفته است.
منابع حدیث در بین شیعه و اهل سنت:
حدیث مزبور در منابع متعدد تاریخی و روایی و کلامی گزارش شده است،[۳] حتی برخی دانشمندان شیعه کتابهای مستقلی درباره آن نگاشتهاند، از جمله میر حامد حسین (متوفی ۱۳۰۶ ه.ق) یک جلد از مجموعه عبقات الانوار را به این حدیث اختصاص داده است. حاکم حسکانی [۴] از استادش، ابوحازم حافظ عبدوی، نقل نموده که وی حدیث منزلت را به پنج هزار سند روایت کرده است. بنا به نقل دیگری، ۸۸ نفر از مشهورترین راویان، این حدیث را نقل کردهاند. [۵] افرادی چون ابن تیمیه [۶]، عبدالحق دهلوی، گنجی شافعی، ابوالقاسم علی بن محسِّن تنوخی و سیوطی نیز به صحت و شهرت آن گواهی دادهاند. [۷] این حدیث در صحیح بخاری [۸] و صحیح مسلم [۹] نیز آمده است. این حدیث در کتابهای دیگر اهل سنّت نیز نقل شده است.[۱۰]
صحیح بودن حدیث نزد اهل سنت:
ابن عبدالبرّ [۱۱] این روایت را از درستترین و استوارترین روایات دانسته است. در برخی منابع، طرق این حدیث به تفصیل ذکر شده است. [۱۲] حاکم نیشابوری [۱۳] طریق حدیث را صحیح دانسته و حافظ ذهبی نیز در تلخیص المستدرک [۱۴] بر صحت آن تأکید کرده است. ابن ابی الحدید [۱۵] آن را مورد اتفاق جمیع فرق اسلامی معرفی کرده است.
حتی مخالفان و معاندان امام علی نیز نتوانستهاند این حدیث را رد کنند و ناگزیر به پذیرش آن شده و گاه، ناخواسته، آن را نقل کردهاند. بنابه نقل خطیب بغدادی، [۱۶] ولید بن عبدالملک اموی هم اصل این حدیث را پذیرفته و لفظ «هارون» را به «قارون» تبدیل کرده بوده است. مأمون عباسی نیز به هنگام احتجاج با فقها، به این حدیث استناد کرده است [۱۷]. بنابه نقل خطیب بغدادی، [۱۸] عمر با استناد به حدیث منزلت، فردی را که به علی(ع) دشنام میداد منافق خواند.
معاویه هم حدیث منزلت را انکار نکرد و وقتی از سعد بن ابی وقاص (از مخالفین امام علی(ع)) پرسید: «چرا علی را دشنام نمیدهی؟» سعد پاسخ گفت: «به سبب سه فضیلتی که رسول خدا برای علی ذکر کرده است»، آنگاه سعد به نقل این سه فضیلت پرداخت که نخستین آن حدیث منزلت بود. معاویه نیز از واداشتن سعد به دشنامگویی علی علیهالسلام دست برداشت. [۱۹]
زید بن ارقم نیز از جمله اصحابی است که این حدیث را نقل کرده و در گزارش خود این مطلب را نیز افزوده است که وقتی رسول خدا حضرت علی را به جای خود در مدینه گماشت، گروهی تصور کردند که پیامبر(ص) از علی(ع) ناراحت است. وقتی این سخن به گوش حضرت علی رسید، آن را نزد پیامبر(ص) باز گفت و رسول خدا در پاسخ، حدیث منزلت را بیان فرمود. [۲۰]
حاکم نیشابوری این حدیث را صحیح دانسته و از ابن عباس نقل کرده که پیامبر(ص) در جنگ تبوک این حدیث را فرموده است. ابن عباس همچنین نقل کرده است که رسول اکرم در ادامه، به علی فرمود: «شایسته نیست من بروم جز آنکه تو جانشین من باشی» و نیز فرمود: «پس از من تو ولی هر زن و مرد مؤمن خواهی بود». [۲۱]
استدلال به حدیث
این حدیث، علاوه بر فضیلت امام علی(ع)، بر خلافت و عصمت ایشان نیز دلالت دارد، زیرا پیامبر(ص)، به جز نبوت، همه فضائل و ویژگیها و مناصب هارون را برای حضرت علی ثابت کرده است. بنا بر آیات قرآن، حضرت موسی از خدا خواست تا برادرش هارون را وزیر او سازد و در امر رسالت شریکش گرداند تا یاریاش دهد.[۲۲] خدا با درخواست او موافقت کرد[۲۳] و هارون، در غیاب موسی، جانشین او شد؛[۲۴] بنابراین، تمام مناصب حضرت موسی برای برادرش نیز بوده است و اگر او بعد از موسی زنده میماند، جانشین وی میشد (مطابق گفته یهودیان هارون چهل سال پیش از موسی درگذشت).
هارون نزد موسی دارای مقام و جایگاه والایی بوده است و از اینجا میتوان به عظمت مقام امام علی(ع) و سزاواری او بر خلافت بعد از رسول اکرم پی برد. با بررسی تشبیه موجود در این حدیث، چندین نکته ظریف بهدست میآید.
با تکیه بر ماجرای هارون و موسی در قرآن، هارون وزیر و شریک موسی در کارش بود، پس علی نیز در امر خلافت و ولایت، جز نبوت، شریک پیامبر(ص) بود.[۲۵]
» هارون دومین شخصیت بعد از موسی در میان بنی اسرائیل بود، علی هم در میان امت پیامبر(ص) چنین بود.
» هارون برادر موسی بود و علی به دلیل حدیث مؤاخات، که به تواتر در کتب شیعه و سنّی نقل شده، برادر رسول خدا بود.
»هارون برترین فرد قوم موسی نزد خدا و پیامبرش بود، علی نیز چنین بود.[۲۶]
»هارون خلیفه موسی در غیبتش به طور مطلق بود، علی نیز چنین بود، به ویژه با تصریح پیامبر(ص) که فرمود: «لاینبغی أن أذهب اِلّا و أنت خَلیفَتی» (شایسته نیست من به جنگ تبوک روم مگر اینکه تو جانشین من باشی).
»هارون عالمترین فرد قوم موسی بود، علی هم به تصریح پیامبر(ص) عالمترین فرد بعد از پیامبر(ص) بود.[۲۷]
» اطاعت از هارون بر یوشع بن نون (وصی موسی) و امت موسی واجب بود، اطاعت از علی نیز با فرض وصایت ابوبکر، عمر، عثمان یا هر فرد دیگری، بر آنها واجب بود.[۲۸]
» هارون محبوبترین فرد نزد خدا و موسی بود، علی نیز این گونه بود.
» خدا پشت موسی را با برادرش هارون، نیرومند و محکم ساخت و پشت پیامبر اکرم(ص) را با علی.
» هارون معصوم از خطا و نسیان بود، و علی نیز چنین بود. [۲۹]
بررسی برخی سوالات و شبهات:
شبهه ۱
برخی عالمان سنّی در سند حدیث تشکیک کرده و برخی آن را از آحاد شمردهاند. [۳۰]
علمای شیعه در پاسخ گفتهاند: بیتردید این حدیث، مستفیض، بلکه متواتر است و به قول محدّثان، این روایت از «أصَحّ السّنن و أثبت الآثار» است و حتی ذهبی از مهمترین عالمان اهل سنت در تلخیص المستدرک [۳۱] به صحت آن گواهی داده است. اگر این حدیث صحیح نبود، در صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل نمیشد. به علاوه، معاویه، دشمن سرسخت امام علی(ع)، که دستور به سبّ و لعن و جعل حدیث بر ضد آن حضرت داده بود، نه تنها حدیث منزلت را انکار نکرد، بلکه خودش نیز آن را روایت کرد. [۳۲]
شبهه ۲
گروهی از اهل سنت این حدیث را تنها ناظر به ماجرای غزوه تبوک دانسته [۳۳] و عدهای دایره را تنگتر کرده و گفتهاند پیامبر(ص)، علی(ع) را فقط جانشین خود در شهر مدینه یا در میان خاندانش قرار داد [۳۴]. و گفتهاند پذیرفتن صحت حدیث بدان معنا نیست که تمام مناصب و مقامهای حضرت رسول، جز نبوت، برای علی ثابت شود، بلکه ظاهر حدیث دلالت میکند که علی فقط در مدت غیبت پیامبر(ص) و رفتنش به تبوک، آن هم در خصوص امور مربوط به خانواده پیامبر(ص)، خلیفه و جانشین آن حضرت بوده است، چنان که هارون در مدت غیبت موسی خلیفۀ او بود.
در پاسخ این سوال دو نکته گفته شده است:
نکته اول: بسیاری از عالمان اهل سنت این حدیث را منحصر به ماجرای تبوک ندانسته و معتقدند که پیامبر(ص) در مناسبتهای دیگر نیز چنین فرموده است. ابن ابی الحدید [۳۵] در تأیید وزارت حضرت علی، به قرآن و روایات استناد کرده و میگوید تمام مراتب هارون برای امام علی(ع) ثابت میشود و اگر پیامبر(ص)، خاتم الانبیا نبود، حتی حضرت علی، در امر رسالتش هم شریک میشد. پیامبر(ص) اسامی فرزندان علی(ع) را همچون اسامی فرزندان هارون قرار داد و آنان را حسن(ع) و حسین(ع) نامید و فرمود: من آنها را به اسامی فرزندان هارون، یعنی شُبَّر و شُبَیر، نامیدم. [۳۶]
نکته دوم: خود صحابه نیز از روایت، عمومیت مناصب را برداشت میکردند، مثلاً وقتی از جابر بن عبدالله انصاری درباره معنای حدیث منزلت پرسیدند، پاسخ داد پیامبر(ص) با این سخن علی را جانشین خویش در میان امتش، در زندگانی و پس از مرگ خود قرار داده و اطاعت از او را بر شما واجب گردانده است. [۳۷]
شبهه ۳
هارون مرتبه خلافت و سایر مراتب را در زمان زندگی حضرت موسی داشته است، زیرا وی قبل از موسی درگذشت، پس ممکن است علی نیز منزلتهای هارون را در زمان حیات رسول خدا دارا بوده باشد؛ بنابراین، حدیث منزلت را نمیتوان نص بر خلافت بعد از وفات پیامبر(ص) دانست. [۳۸]
در مقابل، علمای شیعه به این سوال دو پاسخ دادهاند: اولا: کلمه استثنا (اِلّا أنـَّه لانبی بعدی) صراحت در عموم دارد و این شؤونات در زمان حیات و بعد از وفات رسول خدا برای علی ثابت است، وگرنه احتیاجی به استثنا نبود. به قول طبرسی،[۳۹] محدّثان اجماع دارند که پیامبر(ص) در ماجرای غزوه تبوک، علی را در مدینه جانشین خویش کرد و او را عزل نکرد و این مقام برای امام ادامه داشت.
ثانیا: هارون بنا بر فرض شبهه، پس از موسی نبود که بخواهد خلافت داشته باشد. اگر هارون پس از موسی بود، قطعاً خلافت موسی را به عهده داشت چونشأن خلافت در او محقق شده بود. حضرت علی نیز مطابق حدیث،شان خلافت پیامبر(ص) را داشت و مادامی که او باشد و پیامبر(ص) نباشد، وی خلیفۀ پیامبر(ص) خواهد بود.
تشابه ظریف
جناب هارون در نبود حضرت موسی خلیفه شد، و مردم فریب سامری را خورده و گوساله پرست شدند و کسی به یاری هارون آنگونه که باید نشتافت و هارون در میان قوم به ناچار مصلحت را در صبر کردن دید. حدیث منزلت همۀ این وقایع را برای امام علی(ع) بیان میکند. علی در نبود پیامبر(ص) خلیفه است و مشابهت امام با هارون معطوف به این امور است و اصلاً پس از وفات و قبل از وفات در آن مطرح نیست.
مناقب امام علی علیهالسلام، ابن مغازلی: ۲۵۵ ـ ۲۵۷
ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۲۷۷، ج۳، ص۴۱۷، ج۷، ص۵۱۳، ۵۹۱؛ بخاری، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۸۷۰ـ ۱۸۷۱؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۶۳۸، ۶۴۰ـ۶۴۱؛ سنن نسائی، ص۵۰ ـ۶۱؛ حاکم نیشابوری، مستدرک،ج۳، ص۱۳۳ـ۱۳۴؛ احمدبن عبداللّه طبری، الریاض النضرة فی مناقب العَشرَة، ج۳، ص۱۱۷ـ۱۱۹؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۷ـ۸؛ هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۱۱۰؛ عینی، عمدةالقاری: شرح صحیح البخاری، ج۱۶، ص۳۰۱؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۱۶۸؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۲۳۶، ۲۹۱؛ متقی، کنزالعمال، ج۱۳، ص۱۶۳، ۱۷۱ـ۱۷۲؛ نیز رجوع کنید به میرحامد حسین، عبقات الانوار ، ج۲، دفتر۱، ص۲۹ـ۵۹؛ شرف الدین، ص۱۳۰؛ حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج۱۸، ص۳۶۳ـ۴۱۱
مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۲۷۷، ج۳، ص۴۱۷؛ صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۶۳۸؛ کافی، ج۸، ص۱۰۶ـ۱۰۷؛ باقلانی، کتاب تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل، ص۴۵۷؛ قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی، ج۱۰، قسم ۱، ص۱۵۸؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغدادی، ج۴، ص۴۶۵؛ فخررازی، البراهین در علم کلام، ج۲، ص۲۵۷؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۹۶
محدّث مشهور، متوفی قرن پنجم؛ ج۱، ص۱۹۵
حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج۱۷، ص۲۳ـ۲۸
منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۲۶
میرحامد حسین، عبقات الانوار، ج۲، دفتر۱، ص۲۰۴ـ ۲۰۶؛ حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج۱۷، ص۱۵۱ـ۱۶۲
حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ سَعْدٍ، قَالَ: سَمِعْتُ إِبْرَاهِیمَ بْنَ سَعْدٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: قَالَ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ لِعَلِی: «أَمَا تَرْضَی أَنْ تَکونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ، مِنْ مُوسَی» ج۴، ص۲۰۸، ج۵، ص۱۲۹
۶۳۷۰ - حَدَّثَنَا یحْیی بْنُ یحْیی التَّمِیمِی وَأَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الصَّبَّاحِ وَعُبَیدُ اللَّهِ الْقَوَارِیرِی وَسُرَیجُ بْنُ یونُسَ کلُّهُمْ عَنْ یوسُفَ الْمَاجِشُونِ - وَاللَّفْظُ لاِبْنِ الصَّبَّاحِ - حَدَّثَنَا یوسُفُ أَبُو سَلَمَةَ الْمَاجِشُونُ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُنْکدِرِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیبِ عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلی الله علیه وسلم- لِعَلِی «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِی بَعْدِی ». قَالَ سَعِیدٌ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُشَافِهَ بِهَا سَعْدًا فَلَقِیتُ سَعْدًا فَحَدَّثْتُهُ بِمَا حَدَّثَنِی عَامِرٌ فَقَالَ أَنَا سَمِعْتُه. فَقُلْتُ آنْتَ سَمِعْتَهُ فَوَضَعَ إِصْبَعَیهِ عَلَی أُذُنَیهِ فَقَالَ نَعَمْ وَإِلاَّ فَاسْتَکتَا. صحیح مسلم، دار الجیل بیروت + دار الأفاق الجدیدة ـ بیروت، ج۷، ص۱۱۹، باب من فضائل علی بن ابیطالب
حاکم نیشابوری،مستدرک، ج۳، ص۱۳۳ـ ۱۳۴؛ مفید، الارشاد، ص۸۱ـ۸۴؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۹۷ـ۱۰۹۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۷۸؛ سبط ابن جوزی، ص۲۷ـ ۲۸؛ ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۱۱؛ جوینی خراسانی، فرائدالسمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم علیهم السلام، ج۱، ص۱۲۲؛ هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۱۱۱؛ ابن حجر عسقلانی، کتاب الاصابة فی تمییزالصحابة، ج۲، ص۵۰۹؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، همانجا؛ حلبی، ج۳، ص۱۸۷ـ ۱۸۸؛ قندوزی، ینابیع المَودَّةِ لِذَوی القُربی، ج۱، ص۱۱۱ـ۱۱۲، ۱۳۷؛ حسینی فیروزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج۱، ص۳۴۷ـ۳۶۴؛ خضری، اتمام الوفاء فی سیرةالخلفاء، ص۱۶۹
الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۹۷
ابن عبدالبرّ، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۰۹۷؛ ابن عساکر، ترجمةالامام علی بن ابی طالب علیهالسلام من تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۳۰۶ـ۳۹۱
مستدرک، ج۳، ص۱۳۴
رجوع کنید به حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۳، ص۱۳۴
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۲۱۱
تاریخ بغدادی، ج۸، ص۲۶۲
ابن عبدربّه، العقدالفرید، ج۵، ص۳۵۷ـ۳۵۸
تاریخ بغدادی، ج۸، ص۴۹۸
ابن اثیر، اسدالغابه، ج۴، ص۱۰۴ـ۱۰۵؛ قندوزی، ینابیع المَودَّةِ لِذَوی القُربی، ج۱، ص۱۶۱؛ شرف الدین،المراجعات، ص۱۳۲ـ۱۳۳
رجوع کنید به هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۹، ص۱۱۱
رجوع کنید به ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۵۴۵؛ حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۴؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۵۱؛ برای نقلهای دیگر قسمت دوم عبارت پیامبر(ص) رجوع کنید به سنن نسائی، ص۶۴؛ محمدبن جریر طبری،تاریخ طبری، ج۳، ص۱۲۹؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص۱۲۴؛ قزوینی، مع الدکتور موسی الموسوی فی کتابه الشیعة و التصحیح، ص۸۲ـ۸۷
طه: ۲۹ـ۳۲
طه: ۳۶
اعراف: ۱۴۲
رجوع کنید به میرحامد حسین، عبقات الانوار، ج۲، دفتر۱، ص۸۶ـ۸۸
رجوع کنید به همان، ج۲، دفتر۱، ص۱۰۴ـ۱۱۰
رجوع کنید به متقی، کنزالعمال، ج۱۱، ص۶۱۴؛ میرحامد حسین، عبقات الانوار، ج۲، دفتر۱، ص۱۱۳ـ۱۲۹
رجوع کنید به میرحامد حسین، عبقات الانوار، ج۲، دفتر۱، ص۸۸ـ۹۳
میرحامد حسین، عبقات الانوار، ج۲، دفتر۱، ص۱۰۰ـ۱۰۴
برای نمونه رجوع کنید به آمدی، الامامة من أبکار الأفکار فی اصول الدّین، ص۱۶۷
حاکم نیشابوری، مستدرک، ج۳، ص۱۳۴
ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقة، ص۱۷۹
ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۲۲
باقلانی، کتاب تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل، ص۴۵۷؛ میرحامد حسین، عبقات الانوار، ج۲، دفتر۱، ص۷۴ـ۷۶
شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۱۱
رجوع کنید به مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۱۵۸؛ حاکم نیشابوری،مستدرک، ج۳، ص۱۶۸؛ متقی، کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۱۷ـ۱۱۸؛ مجلسی،بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۱۱۰ـ۱۱۲
رجوع کنید به ابن بابویه، معانی الأخبار، ص۷۴
رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی، ج۱۰، قسم ۱، ص۱۵۹ـ۱۶۰؛ جرجانی، شرح المواقف، ص۸، ۳۶۳؛ میرحامد حسین، عبقات الانوار، ج۲، دفتر۱، ص۸۶
اسرارالامامة، ص۲۵۲