-
۳۸۴
این ماجرا را تقریبا تمام کتابهایى که به احوال امام رضا(ع) و جریانهاى خط سیرش به «مرو» پرداختهاند، نقل کردهاند.
هنگام ورود به نیشابور دو حافظ قرآن به نامهاى «ابوزرعه رازى» و «محمد بن اسلم طوسى» همراه با تعداد بیشمارى از دانشجویان سر راهش را گرفتند تا چشمشان به جمال رویش روشنى گیرد. مردم بسیارى به استقبال آمده بودند، برخى فریاد مىزدند، برخى دیگر از خوشحالى جامه خود را بر تن مىدریدند، عدهاى روى زمین در مىغلتیدند، عدهاى هم سم استر امام را در آغوش مىکشیدند و بالاخره جمعى نیز گردنها را به سوى سایبان محملش کشیده، هر کس به نحوى احساسات خود را ابراز مىکرد.
روز به نیمه رسید و از چشمان مردم همچنان سیل اشک سرازیر بود. بالاخره چند تن از راهنمایان فریاد برآوردند که: «اى مردم، همه سکوت اختیار کرده گوش فرا دهید. پیغمبر اسلام(ص) را با ازدحام بر گرد فرزندش آزار مدهید. . . »
در آن هنگام امام(ع) حدیثى را با ذکر سلسله سند طلائیش که مشهور است، براى مردم چنین بازگو کرد:
خداوند مى فرماید: «کلمه توحید یعنى لا اله الا الله دژ من است، هر کس وارد این دژ شود، از عذاب ایمن است».
امام این را بگفت و مرکبش از جا حرکت کرد، آنگاه دوباره سر از سایبان مرکب بیرون آورده افزود: «اما با رعایتشروط آن که من خود از جمله شروط آن هستم».
در آن روز تعدادى بالغ بر بیست هزار نفر قلم و دوات به دست داشتند که حدیث امام را مىنوشتند. آرى، و بدینگونه مورخان رویداد معروف نیشابور را یادداشت کردهاند. (1)
سند ولایتعهدى که مامون آن را به خط خویش نوشته، ضمن تعبیرهایى بازگو کننده موقعیت و سجایا در شخصیت امام است.
مثلا مامون چنین مىنویسد: «. . . چون او بدید فضیلت درخشانش، واکنش چشمگیرش، پارسایى برجستهاش، زهد سرهاش، کنارهگیریش از دنیا، و خلاصه خویشتنداریش از مردم را و بر وى (مامون) ثابت گردید اخبارى که پیوسته درباره او با هماهنگى مضمون شنیده مىشد، زبانهایى که بر او اتفاق سخن داشتند، و چون در او فضیلت را به حد عالى، زنده و کامل یافت. . . »
و به نوشته النجوم الزاهره، امام رضا «سرور بنى هاشم و گرانقدرترین آنها در زمان خود بود. مامون او را بسیار گرامى مىداشت، در برابرش بسى کرنش مىکرد. . . » (2)
امام در نیشابور به نقلی دیگر:
شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا روایت کرده است: چون رضا (ع) به نیشابور وارد شد در محلهاى به نام قزوینى (غزینى) فرود آمد.
در این محله، حمامى بود که امروز به حمام رضا معروف است. در آنجا چشمه کم آبى وجود داشت. امام بر آن کسى را گماشت تا آب چشمه را بیرون آورد تا آنجا که آب بسیار فزونى گرفت و از بیرون کوچه حوضى ایجاد کرد که چند پل مىخورد تا آن حوض، آب از آن فرود مىآمد سپس امام رضا (ع) به این چشمه وارد شد و در آن غسل کرد و سپس از آن بیرون آمد و در کنار محل آن نماز گزارد.
مردم نیز متناوبا در این حوض وارد مىشدند و در آن غسل مىکردند و براى تبرک از آب آن مىنوشیدند و در کنار محل آن چشمه نماز مىگزاردند و حاجات خود را از خداوند عز و جل طلب مىکردند. این چشمه معروف به«چشمه کهلان»است که امروز نیز مقصود نظر مردمان مىباشد.
حدیث سلسلة الذهب:
در کتاب فصول المهمة نوشته ابن صباغ مالکى آمده است که مولى السعید امام الدنیا عماد الدین محمد بن ابو سعید بن عبد الکریم وازن گفته است در محرم سال 596 مؤلف تاریخ نیشابور در کتابش نوشته است: چون على بن موسى الرضا (ع) در همان سفرى که به فضیلت شهادت نایل آمد، به نیشابور قدم نهاد در هودجى پوشیده و بر استرى سیاه و سفید نشسته بود.
شور و غوغا در نیشابور برپا شد. پس دو پیشواى حافظ احادیث نبوى و رنجبرندگان بر حفظ سنت محمدى، ابو زرعه رازى و محمد بن اسلم طوسى، که عده بىشمارى از طالبان علم و محدثان و راویان و حدیثشناسان، آن دو را همراهى مىکردند، نزد امام رضا (ع) آمده عرض کردند: اى سرور بزرگ، فرزند امامان بزرگ، به حق پدران پاک و اسلاف گرامىات نمى خواهى روى نیکو و مبارک خود را به ما نشان دهى و براى ما حدیثى از پدرانت از جدت محمد (ص) روایت کنى؟ما تو را به او سوگند مىدهیم. پس امام خواستار توقف استر شد و به غلامانش دستور داد پردهها را از هودج کنار زنند.
چشمان خلایق به دیدار چهره مبارک آن حضرت منور گردید. آن حضرت دو گیسوى بافته شده داشت که بر شانهاش افکنده بود. مردم، از هر طبقهاى ایستاده بودند و به وى مىنگریستند. گروهى فریاد مىکردند و دستهاى مى گریستند و عدهاى روى در خاک مىمالیدند و گروهى نعل استرش را مىبوسیدند. صداى ضجه و فریاد بالا گرفته بود.
پس امامان و علما و فقها فریاد زدند: اى مردم بشنوید و به خاطر سپارید و براى شنیدن چیزى که شما را نفع مىبخشد سکوت کنید و ما را با صداى ناله و فریاد و گریه خود میازارید. ابو زرعه و محمد بن اسلم طوسى در صدد املاى حدیثبودند.
پس على بن موسى الرضا (ع) فرمود: حدیث کرد مرا پدرم موسى کاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمد باقر از پدرش على زین العابدین از پدرش حسین شهید کربلا از پدرش على بن ابى طالب که گفت: عزیزم و نور چشمانم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرئیل حدیث کرد مرا و گفتشنیدم پروردگار سبحانه و تعالى مىفرماید: کلمه«لا اله الا الله»دژ من است. هر که آن را بگوید به دژ من وارد گشته است و آن که به دژ من وارد شده از عذاب من ایمن و آسوده است.
سپس پرده هودج را افکند و رفت. پس نویسندگانى که این حدیث را نوشتند شماره کردند افزون بر بیست هزار نفر بودند. و در روایتى است که بیست و چهار هزار مرکبدان، به جز دوات، در آن روز شمارش شد.
رسیدن امام رضا (ع) به مرو:
ابو الفرج و شیخ مفید در تتمه گفتار سابق خویش آوردهاند که جلودى آن حضرت را با همراهان خود از خاندان ابو طالب بر مامون وارد کرد. مامون همراهان امام را در یک خانه و على بن موسى الرضا (ع) را در خانهاى دیگر جاى داد. مفید گوید: مامون امام را مورد اکرام و بزرگداشت قرار داد.
پى نوشتها:
(1) این موضوع در مجله مدینة العلم (سال اول، ص 415) از صاحب تاریخ نیشابور و از المناوى فى شرح الجامع الصغیر نقل کرده. این داستان در کتابهاى زیر نقل شده است: الصواعق المحرقة / ص 122 - حلیة الاولیاء / 3 / ص 192 - عیون اخبار الرضا / 2 / ص 135 - امالى صدوق / ص 208 - ینابیع المودة / ص 364 و 385 - بحار / 49 / ص 123، 126، 127 - الفصول المهمة، ابن الصباغ / ص 240 - نور الابصار / ص 141. کتاب مسند الامام نیز آن را از این کتابها نقل کرده است: التوحید، معانى الاخبار، کشف الغمة / 3 / ص 98. این داستان در بسیارى از کتابهاى دیگر نیز ذکر شده منتها برخى جمله «به شروط آن و من از این شروط هستم» را حذف کردهاند که دلیلش براى ما روشن است.
(2) النجوم الزاهرة / 2 / ص 74.