-
۱۹۸
📍گشاده رویی معلم
زنی از بانوان مدینه خدمت حضرت زهرا علیهاالسلام رسید و پرسشی را مطرح کرد. حضرت پاسخ داد. او پرسشهای دیگری کرد و باز حضرت پاسخ داد تا اینکه به پرسش دهم رسید و آن حضرت پاسخ فرمود. در آن لحظه، آن زن شرمنده شد و گفت: بیش از این مزاحم نمیشوم. حضرت فاطمه علیهاالسلام با گشاده رویی فرمود: هر چه میخواهی بپرس. اگر به کسی صدهزار دینار بدهند که بار سنگینی را بر بامی ببرد، آیا با توجه به آن مزد زیاد، احساس خستگی میکند؟ گفت: نه. فرمود: من در مقابل هر پاسخ که به تو میدهم، مزدی هزاران بار بیش از آن میگیرم و شایسته است هرگز خسته و ملول نشوم.
📍امام حسین علیه السلام و مقام معلم
شخصی به نام عبدالرحمان، مدتی آموزگار کودکان و نوجوانان بود. یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام نیز به مکتب او میرفت. معلم، آیه شریفه «اَلْحَمْدُ للّه رَبّ العالَمینَ» را به کودک آموخت. امام حسین علیه السلام به دلیل این کار نیک، هزار دینار طلا همراه با پارچههایی گران قیمت و مرواریدهایی بسیار به معلم او هدیه داد. شخصی از امام پرسید: آیا آن همه پاداش به معلم رواست؟ حضرت در پاسخ فرمود: آنچه به او دادم، چگونه با ارزشِ آنچه به پسرم آموخت برابری میکند.
📍ابن سینا و ابن مسکویه
ابوعلی سینا هنوز به بیست سالگی نرسیده بود که بسیاری از علوم زمان خود را فراگرفت و در علوم الهی، طبیعی، ریاضی و دینی، سرآمد عصر شد. روزی به مجلس درس ابوعلی بن مسکویه، دانشمند معروف آن زمان حاضر گردید. سپس با کمال غرور، گردویی را جلو ابن مسکویه افکند و گفت: مساحت سطح این را تعیین کن. ابن مسکویه جزوههایی از یک کتاب را که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود، به ابن سینا داد و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعیین کنم. بوعلی از این گفتار شرمسار شد و این جمله، راهنمای اخلاقیِ او در همه عمر قرار گرفت.
📍معلم و شکوفایی شاگرد
روزی ابوعلی سینا از جلوی آهنگری میگذشت. کودکی را دید که از آهنگر مقداری آتش میخواهد. آهنگر گفت: ظرفت را بگیر تا آتش در آن بریزم، ولی چون کودک ظرف نیاورده بود، بی درنگ خم شد و مقداری خاک از زمین برداشت و کف دست خود پهن کرد و گفت: بریز. ابن سینا از تیزهوشی او در شگفت ماند. جلو رفت و نام کودک را پرسید. پسرک گفت: نامم بهمنیار است و از خانوادهای زرتشتی هستم. ابن سینا او را به شاگردی خود پذیرفت و در تربیتش کوشید. بهمنیار اسلام پذیرفت و یکی از حکیمان و دانشمندان روزگار خود شد.
📍فروتنی معلم
آیت اللّه العظمی بروجردی با اینکه مقام مرجعیت داشت، ولی با شاگردانش بسیار فروتنانه برخورد میکرد. ایشان گاه در درس، با بعضی از طلبهها مباحثه تندی میکرد، ولی پس از درس از آنان عذر میخواست تا از مجلس درس با افسردگی خارج نشوند. از این رو، با خود عهد کرد اگر با کسی تندی کند، یک سال پی در پی روزه بگیرد. از روی اتفاق، روزی سر درس تندی کرد. به همین دلیل، به عهد خویش عمل نمود و دوازده ماه پی در پی روزه گرفت و از آن پس، تا آخر عمر کسی را ناراحت نساخت.
📍معلمی علامه
یکی از شاگردان علامه طباطبایی، جلسه درس و بحث ایشان را الگویی آموزشی و بسیار مفید برای حق جویان میداند و میفرماید: «علامه خیلی آرام و آهسته تدریس میکرد. از پراکنده گویی پرهیز داشت. در عوض، کم گوی و گزیده گو بود و بحثها را با عباراتی کوتاه، اما متین و محکم بیان میکرد. وقتی میخواست درسی را آغاز کند، نخست موضوع را روشن و ابعادش را تشریح میکرد و بعد به استدلال در مورد آن میپرداخت. اگر حتی میخواست نظر فردی را رد کند یا مورد انتقاد قرار دهد، از عبارات ملامت گونه و سرزنش کننده استفاده نمیکرد. جلسه درس ایشان به صورتی بود که اگر شاگردی به درس ایشان انتقادی داشت، با مهربانی سخن او را گوش میداد و با کمال احترام او را متقاعد میکرد. علامه از اینکه با صراحت بگوید نمیدانم، ابایی نداشت. بارها اتفاق میافتاد که میگفت باید این موضوع را ببینم یا اینکه لازم است در خصوص آن فکر کنم، بعد جواب دهم».
📍رجایی، معلم شهید
شهید رجایی در سال ۱۳۱۲ در قزوین به دنیا آمد. او با همت مادرش دوره ابتدایی را در شهر قزوین به پایان برد و سپس به تهران رفت. رجایی هم زمان با کار و فعالیت، به طور متفرقه ادامه تحصیل داد و پس از دانش آموختگی، با راهنمایی آیت اللّه طالقانی به معلمی روی آورد. شهید رجایی به معلمی عشق میورزید و کلامش این بود که: «اشتباه کردم شغل معلمی را انتخاب کردم؛ چون مسئولیت آن خیلی سنگین است. اگر قرار باشد بار دیگر آزادانه شغلی را انتخاب کنم، باز همین اشتباه را تکرار میکنم. » او همچنین میگفت: «معلمی شغل نیست؛ عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کردهای، رهایش کن و اگر عشق توست، مبارکت باد».
📍مدال معلم
یک سال به آقای رجایی خبر دادند معلم نمونه شده است، آیا حاضر است برای دریافت مدال معرفی گردد. او با بی تفاوتی گفت آن را لازم ندارد و در مقابل تعجب مدیر و دیگران گفت: اگر دانش آموزی به هنگام تدریس، درسش را خوب بفهمد و لبخند رضایت بر لبانش نقش بندد، همان مدال معلم است و به آن افتخار خواهد کرد.
📍تدریس بدون دانش آموز
یکی از شاگردان شهید رجایی میگوید: بر اساس رسمی نادرست، یک سال دو سه روز مانده به پایان اسفند ماه، بچهها کلاسها را تعطیل کرده بودند. آقای رجایی را دیدم که سر ساعت وارد کلاس شد و بعد از مدتی با دستی گچی از کلاس بیرون آمد. فوراً وارد کلاس شدم. با شگفتی دیدم مطالب درس جدید را بر تخته نوشته و پیامی به این مضمون به دانش آموزان داده است: «من برای انجام وظیفه به کلاس آمدم و درس را نوشتم. سال نو را به همه تبریک می گویم».
📍معلم دوراندیش
انوشیروان پادشاه ساسانی که به عدالت معروف بوده است، معلمی داشت که در ایام کودکی او را تعلیم میداد. یکروز معلم او را بدون تقصیر تنبیه نمود.
انوشیروان از این عمل سخت خشمگین شد و موضوع را همچنان در خاطر خود نگاه داشت تا وقتی به مرتبه سلطنت رسید.
روزی آن معلم را به حضور طلبیده و از او پرسید؟
چه عاملی سبب شد که مرا بی گناه آزار و اذیت کنی و مرا بیجا تنبیه نمایی؟
معلم گفت: ای پادشاه چون میدانستم که بعد از پدر به رتبه شاهی خواهی رسید، خواستم که طعم تلخ ظلم را به تو بچشانم تا در ایام سلطنت اقدام به ظلم و ستم ننمایی و نسبت به مردم عدل و انصاف را پیشه کنی.
انوشیروان چون این سخن را شنید او را تحسین بسیار نمود و دستور داد خلعتی شاهانه به او دهند و بر احترامش افزود.
گفتن از زنبور بی حاصل بود
با کسی در عمر خود ناخورده نیش