-
۲۱۶
عصر امام هادی عصر مهدویت گرایی
زمانی
که امام هادی (ع) متولد شد و پس از امام جواد (ع) ولایت و امامت امت را به
دست گرفت، تفکر مهدویت به شدت در جامعه رو به افزایش بود. این مسئله
اختصاصی به شیعیان و علویان نداشت. از آن جایی که عباسیان خود از بنی هاشم
بودند و تفکراتی مشابه تا عصر آغازین عباسی داشتند و بر این باور بودند که
در زمانهای، جور و ظلم و بی عدالتی افزایش مییابد و از نسل نهم امام حسین
(ع) شخصی همنام و هم کنیه حضرت پیامبر، زاده میشود و به عنوان مهدی امت،
حکومت جهان را در دست میگیرد و نظام عدالت محور ولایی را ایجاد میکند.
این تفکر در میان اهل سنت نیز بخاطر وجود روایات بسیاری از پیامبر (ص) وجود
داشت.
در برخی از روایات، از امامی قریشی یاد میشد و در برخی دیگر نیز از امامی هاشمی نسب سخن به میان میآمد. در برخی دیگر تصریح به فرزندی از فرزندان حسین (ع) شده بود و این که او فرزند حسن (ع) است. ترکیب حسن و حسین در برخی از روایات گول زننده و از مقوله متشابهات بود. مراد از حسن در این روایات حسن فرزند امام حسین (ع) بود ولی برخی بر این باور شدند که مراد، فرزندی از فرزندان امام حسن (ع) است. به هر حال آن چه ثابت بود و کسی درباره آن تشکیک نمیکرد مسئله ظهور امامی قریشی و هاشمی بود که در هنگام ظلم و جور قیام میکند و جامعه جهانی را در عدالت مدیریت میکند و ظلم را ریشه کن میسازد و در آن زمان همه گنجهای زمین آشکار میشود و مردم آسایش و آرامش را در زمین تجربه میکنند. این همان حکومت صالحان است که خداوند در قرآن بدان وعده داده و تفکر عصر طلایی را در آینده در اذهان مسلمانان پرورانده است.
تلاش عباسیان برای انحصار تفکر مهدویت
شیعیان و پیروان اهل بیت (ع) از ائمه به ویژه از امام باقر و امام صادق و امام رضا (ع) روایات بسیاری به خاطر داشتند که نظام ولایی مهدوی و حکومت عدالت محور وی را مطرح میکرد. آنان به امید ظهور و تولد آن حضرت روز شماری میکردند. هر چه به نسل نهم از فرزندان امام حسین (ع) نزدیک میشدند این تفکر تشدید میشد.
در گذشته عباسیان برای این که مسئله را مدیریت کنند کوشیدند یکی از خلفای خویش را به نام المهدی غالب کنند و به مردم بباورانند که مهدی از عباسیان و از همین نظام خلافت سلطنتی است؛ چه آنان هم قریشی هستند و هم هاشمی نسب میباشند و این که خلافت پیامبر (ص) در اختیار آنان قرار گرفت خود بیانگر آن است که مهدی از نسل آنان است و همین حکومت و نظام است که روزی جهانی میشود. در عصر هارون الرشید حکومتی نیمه جهانی آن روز تشکیل شده بود و همه در زیر خلافت عباسی زندگی میکردند پس بعید نمیبود که امام مهدی از همین حکومت و خاندان، زمام امور را به دست میگیرد و جهان را مدیریت میکند. با شکست این تفکر در میان عباسیان به ویژه با فعالیتهای امام موسی الکاظم و امام رضا (ع) و در تقابل قرار گرفتن نظام ولایی و نظام خلافت سلطنتی، تفکر ناب شیعی در زمینه ظهور و بروز کرد. روند رو به رشد تفکر مهدویت در جامعه آن روز که ظلم و ستم در آن بیداد میکرد، موجب شد تا خلافت سلطنتی عباسی در برابر چالش قرار گیرد. اگر تفکر نظام ولایی که امام رضا آن را مطرح ساخت و به صورت عملی آن را در برابر خلافت عباسی قرار داد به نوعی مشروعیت سیاسی و دینی حکومت خلافت سلطنتی را تضعیف کرده بود، تفکر مهدویت به نوعی دیگر این مشروعیت را سست و بی بنیاد میکرد.
اگر مردم در انتظار زاده شدن مهدی موعود و حکومت و خلافت وی باشند، این به معنای عدم مشروعیت نظام کنونی است که با عنوان خلافت سلطنتی از سوی پیامبر (ص) و مسئله قریشی بودن در رأس قدرت قرار گرفته بود.
حال اگر آن حضرت از میان بنی هاشم و آن نیز از تیره علوی است پس حکومت عباسی به زودی زوال مییابد و به جای آن حکومت علویان به شکل جهانی برپا میشود. حضور این تفکر که به معنی چیزی جز عدم مشروعیت نظام کنونی نبود. افزون بر این که تفکر مهدوی بیان میکند که آن حضرت در زمان اوج ظلم و ستم به قدرت میرسد اگر این گونه است باید گفت که دولت عباسی دولت ظلم است چون بر پایه روایات، آن حضرت به زودی زاده خواهد شد. آنان این گونه تفسیر و تبیین میکردند که زادن آن حضرت به معنای برپایی حکومت علوی و نفی سلطه هرگونه حکومت دیگری است که به عنوان حکومت جور و باطل مطرح میباشد.
تقابل عباسیان با تفکر مهدویت
عباسیان نمیتوانستند با تفکر مهدویت از بنیاد مخالفت کنند؛ زیرا زمان زیادی برپایه آن مردم را به دور حکومت خویش گرد آورده بودند. همان گونه که آنان نمیتوانستند فضیلت و برتری و حقانیت امام علی (ع) را نفی کنند و یا از امام حسین (ع) و قیام عاشورایی سخنی به میان نیاورند؛ زیرا حکومت را به عنوان انتقام از قاتلان آن حضرت و دست یابی هاشمیان به حق خود شروع کرده بودند. اکنون همین تفکر خود عاملی مهم در عدم مشروعیت دینی و سیاسی آنان شده بود. اگر تفکر مهدویت راست است که هست میبایست آنان نظام جور و باطل باشند. بنابراین میبایست به گونهای جلوی تحقق نظام ولایی و حتی زاده شدن آن گوهر یگانه دهر را بگیرند. از این رو همانند فرعون خواستند تا موسایی به دنیا نیاید که حکومت فرعونی ایشان را نابود سازد.
هراس بنی عباس از وجود امام هادی
بازداشت خانگی حضرت امام هادی (ع) و فرزندش امام حسن عسکری (ع) برای مهار تفکر مهدوی انجام نشد بلکه برای این صورت گرفت که هرگونه تحرکی را که نوید پدید آمدن کودکی میداد از میان بردارند. آنان خود به این مسئله آگاه بودند که حضرت مهدی (ع) فرزندی هاشمی و از فرزندان امام حسین (ع) است. از آن جایی که پس از امام جواد (ع) تنها امام هادی (ع) بود که از این موقعیت برخوردار بود و لذا او را به سامره میبرند. سر من رأی (سامره) در آن روزگار پادگان نظامی بود و عباسیان هر چند قدرتی نداشتند و امیران ترک و ایرانی بودند که در عمل حکومت میکردند ولی تفکر مهدویت به شدت همه را هراسان کرده بود.
امام هادی (ع) با تشدید تفکر مهدویت، در عمل نظام خلافت سلطنتی را به چالش میخواند و نظام ولایی را تبلیغ میکرد. آن حضرت (ع) اگر هم سخن نمیگفت ولی وجود او خود فریاد بلندی بود که نظام ولایی را تأیید و نظام خلافت سلطنتی را تهدید میکرد.