-
۲۹۳
سؤال
مرتد به چه معنی است؟ معیار و مقیاس
برای به عقاب رساندن یک فردی که شریعت را زیر پا میگذارد چیست؟ تجویز حکم
قتل، مثل حکم قتل سلمان رشدی در چه شرایطی است؟
پاسخ
مرتد به کسی می گویند که قبلاً مسلمان بوده و بعد از دین اسلام برگشته باشد. به این صورت که یا خدا را انکار کرده، یا نبوت و قرآن را مُنکر شده ویا یکی از ضروریات دین را منکر شده، یا حلالی را حرام و یا حرامی را حلال کرده باشد. چنین شخصی از نظر اسلام، مُرتَد محسوب میشود.
مرتد بر دو قسم است:
مرتد فطری و مرتد ملّی
مرتد فطری: کسی است که فطرتاً مسلمان بوده، یعنی از پدر و مادری مسلمان، به دنیا آمده و خود هم مسلمان بوده بعداً مرتد شده است.
مرتد ملی: کسی است که از پدر و مادر غیر مسلمان به دنیا آمده و بعد از رشد و بلوغ مسلمان شده و بعد از مدتی از اسلام بر گشته است. این شخص را مرتد ملی می گویند. حکم مرتد فطری، قتل است چه توبه کند یا در ارتدادش باقی باشد.
امّاحکم مرتد ملّی این است که تا سه روز به او مهلت میدهند، اگر توبه کرد و دوباره اسلام را پذیرفت، رهایش میکنند. در غیر این صورت او را به قتل میرسانند.
دلیل قتل مرتد فرموده پیغمبر اکرم (ص) است که فرمود: کسی که دینش را به دین دیگر تبدیل کند پس او را بکشید. [i]
هم چنین عمّار از امام صادق (ع) روایت کرده که آن جناب فرمودند: (شخص مسلمان از اسلام ارتداد اختیار کرده و نبوت پیامبر اکرم (ص) را انکار نموده و بر هر کسی که این امر را بشنود خونش مباح بوده و بر امام مسلمین است که او را کشته و توبهاش را نپذیرد.) [ii]
این است حکم کسی که شریعت را زیر پا بگذارد مثل سلمان رشدی مرتد که امام (ره) حکم قتل او را صادر فرموده و این حکم قطعی است و قابل عفو و بخشش نیست و هرگز نسخ نمیشود، زیرا بر اساس ادله معتبر شرعی از روایات پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) است که ما فقط دو مورد از آنها را نقل کردیم.
در اینجا باید به چند نکته مهم توجه داشته باشیم:
1- در مسائل علمی باید با منطق و استدلال سخن گفت نه با داد و فریاد و احیاناً توهین و افترا و عکس العمل های فیزیکی، زیرا چنین روشهایی حاکی از ضعف استدلال است و معمولاً نتیجه معکوس دارد.
2- مسأله حکم ارتداد در اسلام ناظر به معانی و اهداف خاصی است و بیشتر جنبه سیاسی دارد تا اعتقادی. مقصود آن است که در صدر اسلام، گروهی از مشرکین و احیاناً اهل کتاب، توطئهای چیده بودند که صبحها اسلام آورده و شامگاهان از اسلام برگردند، تا موجبات ضعف ایمان و سستی اعتقاد را در مسلمین فراهم آورند. اسلام برای مقابله با این توطئه که همیشه وجود دارد، احکام ارتداد را وضع نمود، که باید هم با چنان توطئهها و دسیسههایی متناسب باشد.
3- ازنظراسلام تحقق دقیق ارتداد دارای ارکان خاصی است که بدان اشاره میشود.
اول این که؛ شخص اسلام آورده و سپس از اسلام روی گردانده باشد. ولی اگر کسی از همان اوان بلوغ اسلام نیاورد او را مرتد محسوب نمیکنند.
دوم آن که؛ ارتداد خود را آشکار نماید. یعنی برگشتن خود از دین مبین اسلام یا اموری که در حکم آن است. (مثل انکار یکی از ضروریات دین) را اظهار کند. پس اگر کسی قلباً از دین اسلام بر گردد، ولی بدان تظاهر نکرده و آن را به زبان نیاورد، احکام مرتد متوجه او نخواهد بود.
سوم: متلفت باشد که انکار این ضروری، برابر با انکار خدا و یا رسول خدا (ص) است.
با توجه به نکات یاد شده (پذیرش اسلام و بعد اظهار ارتداد) معلوم میشود که این حکم، یک تدبیر برای حفظ جامعه اسلامی از فرو پاشی اعتقادی آن است و در تمام ادیان کم و بیش چنین حصارهای نگهدارنده ای وجود دارد.
4- انکار هر حکمی (ولو ضروری نباشد) برابر با ارتداد نیست و حتی انکار ضروری بدون التفات به لازمه ضروری آن (که انکار نبوت یا الوهیت یا تکذیب آنان است) هم ارتداد آور نیست. و در حکومت اسلامی باید در دادگاه صالحی این امر ثابت شود و کسی مجاز نیست که خود مجری حکم ارتداد باشد.
ا-----------------
[i] دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، رُوِّینَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ مَنْ بَدَّلَ دِینَهُ فَاقْتُلُوهُ، مستدرکوسایل الشیعه جلد 8 صفحه 163 باب 45 حدیث 1.
[ii] - مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ کُلُّ مُسْلِمٍ بَیْنَ مُسْلِمَیْنِ ارْتَدَّ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ جَحَدَ رَسُولَ اللَّهِ ص نُبُوَّتَهُ وَ کَذَّبَهُ فَإِنَّ دَمَهُ مُبَاحٌ لِمَنْ سَمِعَ ذَلِکَ مِنْهُ وَ امْرَأَتَهُ بَائِنَةٌ مِنْهُ یَوْمَ ارْتَدَّ وَ یُقْسَمُ مَالُهُ عَلَی وَرَثَتِهِ وَ تَعْتَدُّ امْرَأَتُهُ عِدَّةَ الْمُتَوَفَّی عَنْهَا زوجها وَ عَلَی الْإِمَامِ أَنْ یَقْتُلَهُ إِنْ أَتَوْهُ بِهِ وَ لَا یَسْتَتِیبَهُ; کافی جلد 6 صفحه 174.