-
۳۷۲
طلیعه سخن:
بس نکته با تو گویم شاید ندیده باشی
تا دسته دسته نرگس زین باغ چیده باشی
بدین منظور، بر آن شدیم تا «نکتههایی تبلیغی را که به نظر ما این گونه هستند و در موضوعات و زمینههای گونه گونند، بیان و تبیین کنیم و پیش از این نکتهها، به چند نکته نیز اشاره نماییم و بر آن تاکید داشته باشیم:
1. شماری از نکتههایی که قلمی میکنیم، مربوط به عرصه «تبلیغ با گفتار» و شماری دیگر از آنها مربوط به «تبلیغ با نوشتار» و یا «تبلیغ با رفتار» است.
2. برخی از نکتههایی که به نگارش در میآوریم، ممکن است ساده و کوتاه باشند؛ اما نو و مهم هستند.
3. تعدادی از نکتههایی که میآوریم، امکان دارد برای برخی از مبلغان دینی، زیره به کرمان بردن باشد؛ اما برای مخاطبان و مستمعان آنان، زیره به تهران بردن است.
4. حتما ماخذ و مدرک نکتههایی را که باید مستند باشند، به خاطر بسپاریم تا در هنگام بیان و تبیین آنها برای دیگران، سخنی بی ماخذ و بی مدرک نگفته باشیم.
5. ما نیز چشم به راه نکتههای سودمند و ماخذمند شما در همه زمینه ها هستیم و برای دیدارشان لحظه شماری میکنیم.
6. بر خویشتن نه فقط وظیفه که فریضه نیز میدانیم تا پیشاپیش از همه کسانی که نکتههایی را از آنان فرا گرفته ایم و یا فرا خواهیم گرفت، قدر دانی و سپاسگذاری نماییم و پاداش همگان را از خداوند رحیم و کریم بخواهیم.
هرچند گفته اند:
اگر هست مرد از هنر بهرهور
هنر خود بگوید نه صاحب هنر
و گفته اند:
بهار آن است که خود ببوید
نه آنکه تقویم بگوید؛
چشمان امید ما نیز میگوید که این «نکته ها»، شما را مطبوع میآید و مقبول میافتد.
نکته 1 :
برخی بر این پندارند که عبارت «مداد العلمآء افضل من دمآء الشهدآء» حدیث نیست و در کتابهای حدیثی ما دیده نشده است. و برخی دیگر که آن را حدیثی از معصوم علیه السلام میدانند، گاه به صورت «مداد (یا قلم) دانشمندان از خون شهیدان برتر است» ترجمه و معنا میکنند. باید توجه داشت که مضمون این عبارت، از «امام صادق علیه السلام» است و در یکی از کتابهای چهارگانه و گرانسنگ حدیثی شیعه، یعنی «کتاب من لا یحضره الفقیه» اثر محدث صادق و صدوق شیعه، «شیخ صدوق» ، نقل شده و سپس در کتابهای دیگری، مانند «بحارالانوار» نیز آمده است؛ اما متن کامل و دقیق این حدیث پر ارز و پر مغز بدین گونه است:
«اذا کان یوم القیامة جمع الله عزوجل الناس فی صعید واحد ووضعت الموازین فتوزن دمآء الشهدآء مع مداد العلماء فیرجح مداد العلمآء علی دمآء الشهدآء» (1)
یکی از اشتباهات بزرگی که ممکن است در ترجمه یک متن عربی و بویژه در ترجمه آیات و روایات صورت بگیرد، این است که یک واژه عربی را که در زبان فارسی نیز کاربرد دارد، به همان معنا و مفهومی که در زبان فارسی رایج یا رایجتر است ترجمه و معنا نماییم، در صورتی که گاه امکان دارد ترجمه و معنای آن واژه عربی بدین گونه نباشد.
یکی از این واژگان، واژه «مداد» است که در این حدیث شریف به معنای «مداد» یا «قلم» و یا «وسیله نوشتن» نیست؛ بلکه به معنای «مرکب» و «جوهر» قلم و مایعی است که وسیله نوشتن، مانند نی، را در آن میزده یا به آن آغشته میکرده اند و سپس با آن وسیله، مطالب خود را مینوشته اند و به تعبیر دیگر، «مداد» مظروف برای وسیله نوشتن است نه ظرف برای آن. به همین جهت هم، در حدیث پیشگفته، این مایع نوشتن را با خون شهیدان که مایع است، مقایسه و ارزشگذاری کرده اند و خداوند کریم در قرآن مجید نیز به آب دریا که مایع است، مثال زده و فرموده است: «قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربی...» ؛ «بگو: اگر دریا برای سخنان پروردگارم مرکب میبود،...»
از همین روی و رای، ترجمه و معنای صحیح این حدیث شریف بدین گونه خواهد بود:
«آن هنگام که روز رستاخیز شود، خدای بزرگ مردمان را در سرزمینی گرد هم آورد و ابزارهای سنجش بر نهند. و چون خونهای شهیدان با مرکب قلم دانشمندان بسنجند، مرکب قلم دانشمندان بر خونهای شهیدان برتری یابد.»
نکته 2 :
یکی از سخنانی را که بسیار مشهور است و بویژه در دهه فجر، فراوان از آن استفاده میکنند و آن را در روزنامهها و نشریات مینویسند و گاه از صدا و سیما پخش مینمایند و به بنیانگذار جمهوری اسلامی، «حضرت امام خمینی رحمه الله» نسبت میدهند، این سخن است:
«انقلاب ما انفجار نور بود.»
شایان ذکر است که این سخن نه بدین گونه و نه از ایشان بوده است؛ بلکه این سخن از «یاسر عرفات» بوده است که در اوایل انقلاب اسلامی به ایران آمده و به محضر حضرت امام رحمه الله رسیده و درباره انقلاب اسلامی ایران به ایشان عرض کرده بود: «آنها (دشمنان انقلاب اسلامی) میگویند زلزلهای رخ داده، ما میگوییم که انفجار نور روی داده.» (2)
باید گفت که «مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله در پاورقی صفحه 181 از جلد ششم «صحیفه امام» چنین نوشته اند:
عبارت «انقلاب ما انفجار نور بود» که غالبا در شعارها استفاده میشود، برگرفته از اظهارات فوق میباشد که به اشتباه به عنوان سخن امام خمینی رحمه الله تلقی شده است.
نکته 3 :
شماری از مبلغانی که در موضوع «روش تربیت کودک» سخن میگویند و یا قلم میزنند، به حدیث جالبی از پیامبر محبوب خدا صلی الله علیه و آله اشاره و استناد میکنند که بدین گونه است:
«من کان عنده صبی فلیتصاب له؛ (3)
نزد هر کس کودکی باشد، باید با او کودکانه رفتار نماید.»
بعضی از مبلغانی که جذابتر و خوش ذوق ترند، پس از ذکر این نکته که در حدیث یاد شده، پیامبر صلی الله علیه و آله نفرموده اند: «من کان له صبی؛ هر کس دارای کودکی باشد.» تا فقط این حدیث و این گونه رفتار، شامل پدران و مادران گردد؛ بلکه فرموده اند: «من کان عنده صبی؛ هر کس نزد او کودکی باشد.» تا شامل دیگران، مانند معلمان و مربیان، نیز شود، به شعری زیبا هم استشهاد میکنند، وگاه آن را به «سعدی» نسبت میدهند و به صورت زیر میخوانند:
چون که با کودک سرو کارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد
گفتنی است این بیت شعر از «سعدی» نیست؛ بلکه از «مولوی» است و به صورتی هم که نوشته شده، نیست؛ زیرا در نسخههای گوناگون «مثنوی» بدین گونه آمده است:
چون که با کودک سر و کارت فتاد
هم زبان کودکان باید گشاد
نکته 4 :
یکی از فضلای حوزه میگوید:
روزی برای زیارت به حرم امام رضا علیه السلام مشرف شدم. اتفاقا دیدم که سه تن از علمای طراز اول مشهد در گوشه حرم نشسته اند و به خواندن نماز و دعا و زیارت مشغول هستند. به خود گفتم که خوب است از فرصت به دست آمده استفاده کنم و از هر یک از آنان به طور جداگانه این پرسش را بکنم که اگر انسان بخواهد فقط یک حاجت و درخواست از امام رضا علیه السلام داشته باشد تا حضرت نیز فقط همان را مستجاب نماید، چه حاجت و درخواستی را از امام داشته باشد؟
همین کار را کردم و در فرصت مناسبی این پرسش را از عالم اولی نمودم. ایشان فرمودند: «از امام رضا بخواهید که شما عاقبت به خیر شوید.»
در گوشهای دیگر از حرم به سراغ عالم دومی رفتم و همان پرسش را کردم. با کمال تعجب، ایشان نیز فرمودند: «از امام رضا علیه السلام بخواهید که شما عاقبت به خیر شوید.»
در گوشه دیگری از حرم به سراغ عالم سومی رفتم و باز همان پرسش را نمودم. با کمال اعجاب و تعجب، ایشان نیز فرمودند: «از امام رضا بخواهید که شما عاقبت به خیر شوید.»
امیدوارم که خداوند بزرگ به حق آقا امام رضا علیه السلام همه ما را عاقبت به خیر فرماید.
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
نکته 5 :
امروزه کمتر کسی از شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام را میتوان یافت که اهل نماز و دعا و زیارت باشند و کتاب شریف «مفاتیح الجنان» اثر مرحوم حاج شیخ عباس قمی رحمه الله را در خانه نداشته و هنگام خواندن نماز و دعا و زیارت، از آن استفاده نکرده و بهره نبرده باشند؛ اما باید گفت شمار فراوانی از اینان، یا تلفظ درست نام این کتاب و یا معنای درست آن را نمیدانند که در اینجا به هر دو اشاره میکنیم:
تلفظ درست نام این کتاب «مفاتیح الجنان» است ( به کسر ج ) و نه «مفاتیح الجنان» ( به فتح ج به معنای جامه و لباس ) یا «مفاتیح الجنان» ( به ضم ج به معنای سپر )؛ زیرا ترجمه و معنای درست آن، «کلیدهای (ورود به) بهشت ها» است که مورد نظر نویسنده بوده، با محتوا و مطالب کتاب او نیز تناسب و همخوانی دارد و «جنان» - همانند کلمه «جنات» - جمع کلمه «جنت» و به معنای «بهشت» است؛ ولی «جنان» به معنای «دل؛ درون هر چیزی؛ شب؛ تاریکی شب» و «جنان» هم به معنای «سپر» است که این معانی، مورد نظر نویسنده نبوده، با محتوا و مطالب کتاب او نیز تناسب و همخوانی ندارند.
روشن است که «مفاتیح» نیز جمع کلمه «مفتاح کلید» است و مرحوم «حاج شیخ عباس قمی» در مقدمه کتاب «مفاتیح الجنان» خویش چنین مینگارد:
«چنین گوید این فقیر بی بضاعت و متمسک به احادیث اهل بیت رسالت علیهم السلام، «عباس بن محمد رضا القمی» - ختم الله لهما بالحسنی و السعادة - که بعضی از اخوان مؤمنین از این داعی درخواست نمودند که کتاب «مفتاح الجنان» را که متداول شده بین مردم مطالعه نمایم و آنچه از ادعیه آن کتاب که سند دارد ذکر نمایم و آنچه را که سندش به نظرم نرسیده ذکر ننمایم و اضافه کنم بر آن بعض ادعیه و زیارات معتبره که در آن کتاب ذکر نشده. پس احقر خواهش ایشان را اجابت نموده و این کتاب را به همان ترتیب جمع آورده و نامیدم آن را به «مفاتیح الجنان»... .
نکته 6 :
در سلام و خطاب به امام مهدی علیه السلام عرضه میداریم:
«السلام علیک یا اباصالح المهدی!» یا هنگام توسل به آن حضرت میگوییم: «یا اباصالح المهدی ادرکنا.»
آیا در روایات ما کنیه «اباصالح» به گونهای مستقیم و صریح و منصوص برای حضرت مهدی علیه السلام به کار رفته است؟
شایان گفتن است آنچه نگارنده در این باب تاکنون به آن دست یازیده، این گونه است که «شیخ صدوق» روایتی را از امام صادق علیه السلام بدین مضمون نقل فرموده است:
«اذا ضللت عن الطریق فناد: یا صالح - او یا ابا صالح - ارشدونا الی الطریق یرحمکم الله؛ هرگاه راه [خود] را گم کردی، اینچنین بگو:ای صالح! (یا) ای ابا صالح! راه را به ما نشان دهید. خداوند مهر خویش را نصیب شما کند.»
ایشان سپس اضافه میکند: «وروی ان البر موکل به صالح والبحر موکل به حمزة (4) ؛ و نیز روایت شده است که [از سوی خدا] خشکیها دارای وکیل و ماموری به نام «صالح» و دریاها دارای وکیل و ماموری به نام «حمزه» هستند.»
این روایت در کتابهای «محاسن» ، جلد 2، صفحه 110 و «مکارم الاخلاق» ، جلد 1، صفحه 551 و «بحار الانوار»، جلد 76، صفحه 246 و جلد 100، صفحه 112 نیز آمده است.
شایان گفتن است که علامه محمد باقر مجلسی رحمه الله در کتاب شریف «بحار الانوار»، جلد 52، صفحه 175 و در فصل «کسانی که در زمانهای نزدیک به خودش امام زمان علیه السلام را دیده اند»، حکایتی را از مرحوم پدرش رحمه الله و بدین مضمون نقل میکند:
شخصی شریف و درستکار به نام «امیر اسحاق استرآبادی» در زمان ما زندگی میکرد که در میان مردم به داشتن «طی الارض» مشهور بود. وی در سفری به اصفهان آمد و من علت این شهرت را از خودش پرسیدم و وی چنین گفت: یک بار من در سفر حج از قافله خود جاماندم و راه را گم کردم به گونهای که بسیار نگران و تشنه و از زندگی ناامید شدم. من هم ندا کردم و گفتم: «یا صالح! یا ابا صالح! ارشدونا الی الطریق یرحمکم الله.» ناگهان از دور، جوانی خوش سیما، پاک جامه، سبزه گون، در چهره بزرگان و سوار بر اشتر به سویم آمد در حالی که همراه خود مشکی داشت. به آن جوان سلام کردم و او نیز پاسخم را داد و گفت: تشنه هستی؟ گفتم: آری. از آن مشک به من داد و من آن را نوشیدم. آن گاه پرسید: میخواهی به قافله خود ملحق شوی؟ گفتم: آری. مرا بر اشتر خویش سوار کرد و به سوی مکه حرکت نمود. من طبق عادت خود، شروع به خواندن حرز یمانی کردم و او گاهی میگفت: اینجا را اینچنین بخوان تا اینکه زمانی نگذشت و به مکه رسیدیم. آن شخص به من گفت: پیاده شو. من پیاده شدم؛ اما همین که برگشتم و نگاه کردم، وی را ندیدم. در این هنگام، متوجه شدم که آن شخص حضرت قائم علیه السلام بوده است و تاسف خوردم که چرا وی از من جدا شد و من او را نشناختم.
پس از هفت روز، قافله ما آمدند و مرا در مکه دیدند در حالی که فکر میکردند من از دنیا رفتهام. بدین جهت بود که من به داشتن «طی الارض» مشهور شدم.
آن گاه مرحوم علامه مجلسی رحمه الله در ذیل آن، چنین مینگارند: «ابا صالح» کنیه امام زمان علیه السلام نزد بسیاری از عرب هاست که در اشعار و مرثیهها و استغاثه هایشان نیز آن را به کار میبرند و «ظاهر» این است که کنیه مذکور را از همین حکایتی که گفته شد، برگرفته اند.
سپس، ایشان به خدشهای که ممکن است دیگران بر این کرامت وارد کنند و بگویند پدید آمدن چنین کرامتی از سوی اولیای خدا و صالحان - نه امام زمان علیه السلام - نیز امکان دارد، پاسخ میدهند.
گفتنی است که دو حکایت دیگر همانند حکایت مذکور در کتاب شریف «بحارالانوار»، جلد 53، صفحه 293 و 300 نیز آورده شده است.
این قلمزن - غیر از آنچه گفته شد - چیز دیگری را در این موضوع تاکنون ندیده است، هر چند خود بخوبی میداند که هماره: «ندیدن، دلیل بر نبودن نیست» ؛ اما گاه نیز: «نبودن، دلیل بر ندیدن است.»
به هر روی و رای، به پایان آمد این نکته، حکایت همچنان باقی و باید «مولوی» گونه این گونه نیز گفت:
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن
مصلحی تو ای تو سلطان سخن
***
گر خطایی آمد از مادر وجود
چشم میداریم در عفو از ودود
امتحان کردم مرا معذور دار
چون زفعل خویش گشتم شرمسار
نکته 7 :
آیا هنگامی که میگوییم: «یا اباصالح المهدی!» و یا «یا ابا صالح المهدی!» اعراب و حرت «فتحه» و یا «کسره» بدرستی برای کلمه «صالح» به کار رفته و طبق قواعد دستور زبان عربی است؟
بر اهل علم و ادب پوشیده نیست که در جمله «السلام علیک یا ابا صالح المهدی!»، کلمه «صالح» برای کلمه «ابا» مضاف الیه است و در نتیجه «مجرور» بوده، به صورت «ابا صالح» خوانده خواهد شد. و کلمه «المهدی» نیز برای «ابا صالح» صفت و در نتیجه با دارا بودن «الف و لام» و پیروی از اعراب موصوف خود، یعنی «ابا...» ، دارای اعراب فتحه و به صورت «المهدی» خواهد بود.
با توجه به آنچه گفته شد، عبارت پیشگفته چنین خوانده خواهد شد:
«السلام علیک یا ابا صالح المهدی!»
و در حالت وقف و درنگ بر آخر عبارت، این گونه تلفظ خواهد شد:
«السلام علیک یا ابا صالحن المهدی!»
نکته 8 :
شماری از دینداران و ولایت مداران در هنگام شنیدن نام مبارک امام زمان علیه السلام دست خود را بر سر مینهند و به احترام ایشان از جای خویش برمی خیزند. آیا انجام دادن چنین کاری در شرع مقدس اسلام، وارد و در سیره اهل بیت علیهم السلام دیده شده است؟
برخی از مراجع تقلید در این باره چنین فرمودهاند:
در روایت معروف «دعبل خزاعی» ، شاعر اهل بیت علیهم السلام، آمده است هنگامی که وی قصیده معروف «مدارس آیات» را در محضر امام رضا علیه السلام خوانده و به این بیت شعرش رسید:
خروج امام لا محالة خارج
یقوم علی اسم الله والبرکات
امام رضا علیه السلام دست مبارک خویش را بر سر نهادند و به احترام آن حضرت از جای خود برخاستند و فرج حضرت ولی عصر علیه السلام را از خداوند بزرگ درخواست کردند. (5)
------------
پاورقی:
1) کتاب من لا یحضره الفقیه، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق) ، تصحیح علی اکبر غفاری، 4 جلد، چاپ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1404، ج 4، ص 398، ح 5853.
2) صحیفه امام (مجموعه آثار امام خمینی رحمه الله) ، تدوین و تنظیم: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله، 22 جلد، چاپ اول، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله، 1378، ج 6، ص 181.
3) کتاب من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 3، ص 483، ح 4707.
4) کتاب من لا یحضره الفقیه، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق) ، تصحیح علی اکبر غفاری، چهار جلد، چاپ دوم، قم، انتشارات دفتر اسلامی، [بی تا] ، ج 2، ص 298.
5) مجموعه استفتائات جدید، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، تهیه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادی، دو جلد، چاپ دوم، قم، انتشارات مدرسه علی بن ابی طالب علیهما السلام، 1376، ج 1، ص 532، س 1749، به نقل از الغدیر، علامه عبدالحسین امینی، ج 2، ص 361 و منتهی الآمال، حاج شیخ عباس قمی، باب چهاردهم، فصل ششم.
بس نکته با تو گویم شاید ندیده باشی
تا دسته دسته نرگس زین باغ چیده باشی
بدین منظور، بر آن شدیم تا «نکتههایی تبلیغی را که به نظر ما این گونه هستند و در موضوعات و زمینههای گونه گونند، بیان و تبیین کنیم و پیش از این نکتهها، به چند نکته نیز اشاره نماییم و بر آن تاکید داشته باشیم:
1. شماری از نکتههایی که قلمی میکنیم، مربوط به عرصه «تبلیغ با گفتار» و شماری دیگر از آنها مربوط به «تبلیغ با نوشتار» و یا «تبلیغ با رفتار» است.
2. برخی از نکتههایی که به نگارش در میآوریم، ممکن است ساده و کوتاه باشند؛ اما نو و مهم هستند.
3. تعدادی از نکتههایی که میآوریم، امکان دارد برای برخی از مبلغان دینی، زیره به کرمان بردن باشد؛ اما برای مخاطبان و مستمعان آنان، زیره به تهران بردن است.
4. حتما ماخذ و مدرک نکتههایی را که باید مستند باشند، به خاطر بسپاریم تا در هنگام بیان و تبیین آنها برای دیگران، سخنی بی ماخذ و بی مدرک نگفته باشیم.
5. ما نیز چشم به راه نکتههای سودمند و ماخذمند شما در همه زمینه ها هستیم و برای دیدارشان لحظه شماری میکنیم.
6. بر خویشتن نه فقط وظیفه که فریضه نیز میدانیم تا پیشاپیش از همه کسانی که نکتههایی را از آنان فرا گرفته ایم و یا فرا خواهیم گرفت، قدر دانی و سپاسگذاری نماییم و پاداش همگان را از خداوند رحیم و کریم بخواهیم.
هرچند گفته اند:
اگر هست مرد از هنر بهرهور
هنر خود بگوید نه صاحب هنر
و گفته اند:
بهار آن است که خود ببوید
نه آنکه تقویم بگوید؛
چشمان امید ما نیز میگوید که این «نکته ها»، شما را مطبوع میآید و مقبول میافتد.
نکته 1 :
برخی بر این پندارند که عبارت «مداد العلمآء افضل من دمآء الشهدآء» حدیث نیست و در کتابهای حدیثی ما دیده نشده است. و برخی دیگر که آن را حدیثی از معصوم علیه السلام میدانند، گاه به صورت «مداد (یا قلم) دانشمندان از خون شهیدان برتر است» ترجمه و معنا میکنند. باید توجه داشت که مضمون این عبارت، از «امام صادق علیه السلام» است و در یکی از کتابهای چهارگانه و گرانسنگ حدیثی شیعه، یعنی «کتاب من لا یحضره الفقیه» اثر محدث صادق و صدوق شیعه، «شیخ صدوق» ، نقل شده و سپس در کتابهای دیگری، مانند «بحارالانوار» نیز آمده است؛ اما متن کامل و دقیق این حدیث پر ارز و پر مغز بدین گونه است:
«اذا کان یوم القیامة جمع الله عزوجل الناس فی صعید واحد ووضعت الموازین فتوزن دمآء الشهدآء مع مداد العلماء فیرجح مداد العلمآء علی دمآء الشهدآء» (1)
یکی از اشتباهات بزرگی که ممکن است در ترجمه یک متن عربی و بویژه در ترجمه آیات و روایات صورت بگیرد، این است که یک واژه عربی را که در زبان فارسی نیز کاربرد دارد، به همان معنا و مفهومی که در زبان فارسی رایج یا رایجتر است ترجمه و معنا نماییم، در صورتی که گاه امکان دارد ترجمه و معنای آن واژه عربی بدین گونه نباشد.
یکی از این واژگان، واژه «مداد» است که در این حدیث شریف به معنای «مداد» یا «قلم» و یا «وسیله نوشتن» نیست؛ بلکه به معنای «مرکب» و «جوهر» قلم و مایعی است که وسیله نوشتن، مانند نی، را در آن میزده یا به آن آغشته میکرده اند و سپس با آن وسیله، مطالب خود را مینوشته اند و به تعبیر دیگر، «مداد» مظروف برای وسیله نوشتن است نه ظرف برای آن. به همین جهت هم، در حدیث پیشگفته، این مایع نوشتن را با خون شهیدان که مایع است، مقایسه و ارزشگذاری کرده اند و خداوند کریم در قرآن مجید نیز به آب دریا که مایع است، مثال زده و فرموده است: «قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربی...» ؛ «بگو: اگر دریا برای سخنان پروردگارم مرکب میبود،...»
از همین روی و رای، ترجمه و معنای صحیح این حدیث شریف بدین گونه خواهد بود:
«آن هنگام که روز رستاخیز شود، خدای بزرگ مردمان را در سرزمینی گرد هم آورد و ابزارهای سنجش بر نهند. و چون خونهای شهیدان با مرکب قلم دانشمندان بسنجند، مرکب قلم دانشمندان بر خونهای شهیدان برتری یابد.»
نکته 2 :
یکی از سخنانی را که بسیار مشهور است و بویژه در دهه فجر، فراوان از آن استفاده میکنند و آن را در روزنامهها و نشریات مینویسند و گاه از صدا و سیما پخش مینمایند و به بنیانگذار جمهوری اسلامی، «حضرت امام خمینی رحمه الله» نسبت میدهند، این سخن است:
«انقلاب ما انفجار نور بود.»
شایان ذکر است که این سخن نه بدین گونه و نه از ایشان بوده است؛ بلکه این سخن از «یاسر عرفات» بوده است که در اوایل انقلاب اسلامی به ایران آمده و به محضر حضرت امام رحمه الله رسیده و درباره انقلاب اسلامی ایران به ایشان عرض کرده بود: «آنها (دشمنان انقلاب اسلامی) میگویند زلزلهای رخ داده، ما میگوییم که انفجار نور روی داده.» (2)
باید گفت که «مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله در پاورقی صفحه 181 از جلد ششم «صحیفه امام» چنین نوشته اند:
عبارت «انقلاب ما انفجار نور بود» که غالبا در شعارها استفاده میشود، برگرفته از اظهارات فوق میباشد که به اشتباه به عنوان سخن امام خمینی رحمه الله تلقی شده است.
نکته 3 :
شماری از مبلغانی که در موضوع «روش تربیت کودک» سخن میگویند و یا قلم میزنند، به حدیث جالبی از پیامبر محبوب خدا صلی الله علیه و آله اشاره و استناد میکنند که بدین گونه است:
«من کان عنده صبی فلیتصاب له؛ (3)
نزد هر کس کودکی باشد، باید با او کودکانه رفتار نماید.»
بعضی از مبلغانی که جذابتر و خوش ذوق ترند، پس از ذکر این نکته که در حدیث یاد شده، پیامبر صلی الله علیه و آله نفرموده اند: «من کان له صبی؛ هر کس دارای کودکی باشد.» تا فقط این حدیث و این گونه رفتار، شامل پدران و مادران گردد؛ بلکه فرموده اند: «من کان عنده صبی؛ هر کس نزد او کودکی باشد.» تا شامل دیگران، مانند معلمان و مربیان، نیز شود، به شعری زیبا هم استشهاد میکنند، وگاه آن را به «سعدی» نسبت میدهند و به صورت زیر میخوانند:
چون که با کودک سرو کارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد
گفتنی است این بیت شعر از «سعدی» نیست؛ بلکه از «مولوی» است و به صورتی هم که نوشته شده، نیست؛ زیرا در نسخههای گوناگون «مثنوی» بدین گونه آمده است:
چون که با کودک سر و کارت فتاد
هم زبان کودکان باید گشاد
نکته 4 :
یکی از فضلای حوزه میگوید:
روزی برای زیارت به حرم امام رضا علیه السلام مشرف شدم. اتفاقا دیدم که سه تن از علمای طراز اول مشهد در گوشه حرم نشسته اند و به خواندن نماز و دعا و زیارت مشغول هستند. به خود گفتم که خوب است از فرصت به دست آمده استفاده کنم و از هر یک از آنان به طور جداگانه این پرسش را بکنم که اگر انسان بخواهد فقط یک حاجت و درخواست از امام رضا علیه السلام داشته باشد تا حضرت نیز فقط همان را مستجاب نماید، چه حاجت و درخواستی را از امام داشته باشد؟
همین کار را کردم و در فرصت مناسبی این پرسش را از عالم اولی نمودم. ایشان فرمودند: «از امام رضا بخواهید که شما عاقبت به خیر شوید.»
در گوشهای دیگر از حرم به سراغ عالم دومی رفتم و همان پرسش را کردم. با کمال تعجب، ایشان نیز فرمودند: «از امام رضا علیه السلام بخواهید که شما عاقبت به خیر شوید.»
در گوشه دیگری از حرم به سراغ عالم سومی رفتم و باز همان پرسش را نمودم. با کمال اعجاب و تعجب، ایشان نیز فرمودند: «از امام رضا بخواهید که شما عاقبت به خیر شوید.»
امیدوارم که خداوند بزرگ به حق آقا امام رضا علیه السلام همه ما را عاقبت به خیر فرماید.
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
نکته 5 :
امروزه کمتر کسی از شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام را میتوان یافت که اهل نماز و دعا و زیارت باشند و کتاب شریف «مفاتیح الجنان» اثر مرحوم حاج شیخ عباس قمی رحمه الله را در خانه نداشته و هنگام خواندن نماز و دعا و زیارت، از آن استفاده نکرده و بهره نبرده باشند؛ اما باید گفت شمار فراوانی از اینان، یا تلفظ درست نام این کتاب و یا معنای درست آن را نمیدانند که در اینجا به هر دو اشاره میکنیم:
تلفظ درست نام این کتاب «مفاتیح الجنان» است ( به کسر ج ) و نه «مفاتیح الجنان» ( به فتح ج به معنای جامه و لباس ) یا «مفاتیح الجنان» ( به ضم ج به معنای سپر )؛ زیرا ترجمه و معنای درست آن، «کلیدهای (ورود به) بهشت ها» است که مورد نظر نویسنده بوده، با محتوا و مطالب کتاب او نیز تناسب و همخوانی دارد و «جنان» - همانند کلمه «جنات» - جمع کلمه «جنت» و به معنای «بهشت» است؛ ولی «جنان» به معنای «دل؛ درون هر چیزی؛ شب؛ تاریکی شب» و «جنان» هم به معنای «سپر» است که این معانی، مورد نظر نویسنده نبوده، با محتوا و مطالب کتاب او نیز تناسب و همخوانی ندارند.
روشن است که «مفاتیح» نیز جمع کلمه «مفتاح کلید» است و مرحوم «حاج شیخ عباس قمی» در مقدمه کتاب «مفاتیح الجنان» خویش چنین مینگارد:
«چنین گوید این فقیر بی بضاعت و متمسک به احادیث اهل بیت رسالت علیهم السلام، «عباس بن محمد رضا القمی» - ختم الله لهما بالحسنی و السعادة - که بعضی از اخوان مؤمنین از این داعی درخواست نمودند که کتاب «مفتاح الجنان» را که متداول شده بین مردم مطالعه نمایم و آنچه از ادعیه آن کتاب که سند دارد ذکر نمایم و آنچه را که سندش به نظرم نرسیده ذکر ننمایم و اضافه کنم بر آن بعض ادعیه و زیارات معتبره که در آن کتاب ذکر نشده. پس احقر خواهش ایشان را اجابت نموده و این کتاب را به همان ترتیب جمع آورده و نامیدم آن را به «مفاتیح الجنان»... .
نکته 6 :
در سلام و خطاب به امام مهدی علیه السلام عرضه میداریم:
«السلام علیک یا اباصالح المهدی!» یا هنگام توسل به آن حضرت میگوییم: «یا اباصالح المهدی ادرکنا.»
آیا در روایات ما کنیه «اباصالح» به گونهای مستقیم و صریح و منصوص برای حضرت مهدی علیه السلام به کار رفته است؟
شایان گفتن است آنچه نگارنده در این باب تاکنون به آن دست یازیده، این گونه است که «شیخ صدوق» روایتی را از امام صادق علیه السلام بدین مضمون نقل فرموده است:
«اذا ضللت عن الطریق فناد: یا صالح - او یا ابا صالح - ارشدونا الی الطریق یرحمکم الله؛ هرگاه راه [خود] را گم کردی، اینچنین بگو:ای صالح! (یا) ای ابا صالح! راه را به ما نشان دهید. خداوند مهر خویش را نصیب شما کند.»
ایشان سپس اضافه میکند: «وروی ان البر موکل به صالح والبحر موکل به حمزة (4) ؛ و نیز روایت شده است که [از سوی خدا] خشکیها دارای وکیل و ماموری به نام «صالح» و دریاها دارای وکیل و ماموری به نام «حمزه» هستند.»
این روایت در کتابهای «محاسن» ، جلد 2، صفحه 110 و «مکارم الاخلاق» ، جلد 1، صفحه 551 و «بحار الانوار»، جلد 76، صفحه 246 و جلد 100، صفحه 112 نیز آمده است.
شایان گفتن است که علامه محمد باقر مجلسی رحمه الله در کتاب شریف «بحار الانوار»، جلد 52، صفحه 175 و در فصل «کسانی که در زمانهای نزدیک به خودش امام زمان علیه السلام را دیده اند»، حکایتی را از مرحوم پدرش رحمه الله و بدین مضمون نقل میکند:
شخصی شریف و درستکار به نام «امیر اسحاق استرآبادی» در زمان ما زندگی میکرد که در میان مردم به داشتن «طی الارض» مشهور بود. وی در سفری به اصفهان آمد و من علت این شهرت را از خودش پرسیدم و وی چنین گفت: یک بار من در سفر حج از قافله خود جاماندم و راه را گم کردم به گونهای که بسیار نگران و تشنه و از زندگی ناامید شدم. من هم ندا کردم و گفتم: «یا صالح! یا ابا صالح! ارشدونا الی الطریق یرحمکم الله.» ناگهان از دور، جوانی خوش سیما، پاک جامه، سبزه گون، در چهره بزرگان و سوار بر اشتر به سویم آمد در حالی که همراه خود مشکی داشت. به آن جوان سلام کردم و او نیز پاسخم را داد و گفت: تشنه هستی؟ گفتم: آری. از آن مشک به من داد و من آن را نوشیدم. آن گاه پرسید: میخواهی به قافله خود ملحق شوی؟ گفتم: آری. مرا بر اشتر خویش سوار کرد و به سوی مکه حرکت نمود. من طبق عادت خود، شروع به خواندن حرز یمانی کردم و او گاهی میگفت: اینجا را اینچنین بخوان تا اینکه زمانی نگذشت و به مکه رسیدیم. آن شخص به من گفت: پیاده شو. من پیاده شدم؛ اما همین که برگشتم و نگاه کردم، وی را ندیدم. در این هنگام، متوجه شدم که آن شخص حضرت قائم علیه السلام بوده است و تاسف خوردم که چرا وی از من جدا شد و من او را نشناختم.
پس از هفت روز، قافله ما آمدند و مرا در مکه دیدند در حالی که فکر میکردند من از دنیا رفتهام. بدین جهت بود که من به داشتن «طی الارض» مشهور شدم.
آن گاه مرحوم علامه مجلسی رحمه الله در ذیل آن، چنین مینگارند: «ابا صالح» کنیه امام زمان علیه السلام نزد بسیاری از عرب هاست که در اشعار و مرثیهها و استغاثه هایشان نیز آن را به کار میبرند و «ظاهر» این است که کنیه مذکور را از همین حکایتی که گفته شد، برگرفته اند.
سپس، ایشان به خدشهای که ممکن است دیگران بر این کرامت وارد کنند و بگویند پدید آمدن چنین کرامتی از سوی اولیای خدا و صالحان - نه امام زمان علیه السلام - نیز امکان دارد، پاسخ میدهند.
گفتنی است که دو حکایت دیگر همانند حکایت مذکور در کتاب شریف «بحارالانوار»، جلد 53، صفحه 293 و 300 نیز آورده شده است.
این قلمزن - غیر از آنچه گفته شد - چیز دیگری را در این موضوع تاکنون ندیده است، هر چند خود بخوبی میداند که هماره: «ندیدن، دلیل بر نبودن نیست» ؛ اما گاه نیز: «نبودن، دلیل بر ندیدن است.»
به هر روی و رای، به پایان آمد این نکته، حکایت همچنان باقی و باید «مولوی» گونه این گونه نیز گفت:
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کن
مصلحی تو ای تو سلطان سخن
***
گر خطایی آمد از مادر وجود
چشم میداریم در عفو از ودود
امتحان کردم مرا معذور دار
چون زفعل خویش گشتم شرمسار
نکته 7 :
آیا هنگامی که میگوییم: «یا اباصالح المهدی!» و یا «یا ابا صالح المهدی!» اعراب و حرت «فتحه» و یا «کسره» بدرستی برای کلمه «صالح» به کار رفته و طبق قواعد دستور زبان عربی است؟
بر اهل علم و ادب پوشیده نیست که در جمله «السلام علیک یا ابا صالح المهدی!»، کلمه «صالح» برای کلمه «ابا» مضاف الیه است و در نتیجه «مجرور» بوده، به صورت «ابا صالح» خوانده خواهد شد. و کلمه «المهدی» نیز برای «ابا صالح» صفت و در نتیجه با دارا بودن «الف و لام» و پیروی از اعراب موصوف خود، یعنی «ابا...» ، دارای اعراب فتحه و به صورت «المهدی» خواهد بود.
با توجه به آنچه گفته شد، عبارت پیشگفته چنین خوانده خواهد شد:
«السلام علیک یا ابا صالح المهدی!»
و در حالت وقف و درنگ بر آخر عبارت، این گونه تلفظ خواهد شد:
«السلام علیک یا ابا صالحن المهدی!»
نکته 8 :
شماری از دینداران و ولایت مداران در هنگام شنیدن نام مبارک امام زمان علیه السلام دست خود را بر سر مینهند و به احترام ایشان از جای خویش برمی خیزند. آیا انجام دادن چنین کاری در شرع مقدس اسلام، وارد و در سیره اهل بیت علیهم السلام دیده شده است؟
برخی از مراجع تقلید در این باره چنین فرمودهاند:
در روایت معروف «دعبل خزاعی» ، شاعر اهل بیت علیهم السلام، آمده است هنگامی که وی قصیده معروف «مدارس آیات» را در محضر امام رضا علیه السلام خوانده و به این بیت شعرش رسید:
خروج امام لا محالة خارج
یقوم علی اسم الله والبرکات
امام رضا علیه السلام دست مبارک خویش را بر سر نهادند و به احترام آن حضرت از جای خود برخاستند و فرج حضرت ولی عصر علیه السلام را از خداوند بزرگ درخواست کردند. (5)
------------
پاورقی:
1) کتاب من لا یحضره الفقیه، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق) ، تصحیح علی اکبر غفاری، 4 جلد، چاپ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1404، ج 4، ص 398، ح 5853.
2) صحیفه امام (مجموعه آثار امام خمینی رحمه الله) ، تدوین و تنظیم: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله، 22 جلد، چاپ اول، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله، 1378، ج 6، ص 181.
3) کتاب من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 3، ص 483، ح 4707.
4) کتاب من لا یحضره الفقیه، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق) ، تصحیح علی اکبر غفاری، چهار جلد، چاپ دوم، قم، انتشارات دفتر اسلامی، [بی تا] ، ج 2، ص 298.
5) مجموعه استفتائات جدید، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، تهیه و تنظیم: ابوالقاسم علیان نژادی، دو جلد، چاپ دوم، قم، انتشارات مدرسه علی بن ابی طالب علیهما السلام، 1376، ج 1، ص 532، س 1749، به نقل از الغدیر، علامه عبدالحسین امینی، ج 2، ص 361 و منتهی الآمال، حاج شیخ عباس قمی، باب چهاردهم، فصل ششم.