-
۳۵۳
ولادت و دوران کودکى
ولادت پیغمبر اکرم
به اتفاق شیعه و سنى در ماه ربیع الاول است،گو اینکه اهل تسنن بیشتر روز
دوازدهم را گفتهاند و شیعه بیشتر روز هفدهم را،به استثناى شیخ کلینى صاحب
کتاب کافى که ایشان هم روز دوازدهم را روز ولادت مىدانند.رسول خدا صلی
الله علیه و آله و سلم در چه فصلى از سال متولد شده است؟در فصل بهار.در
السیرة الحلبیة مىنویسد:«ولد فى فصل الربیع»در فصل ربیع به دنیا آمد.بعضى
از دانشمندان امروز حساب کردهاند تا ببینند روز ولادت رسول اکرم با چه روزى از ایام ماههاى شمسى منطبق مىشود،به این نتیجه رسیدهاند که دوازدهم ربیع آن سال مطابق مىشود با بیستم آوریل،و بیستم آوریل مطابق است با سى و یکم فروردین.و قهرا هفدهم ربیع مطابق مىشود با پنجم اردبیهشت.پس قدر مسلم این است که رسول اکرم در فصل بهار به دنیا آمده است حال یا سى و یکم فروردین یا پنجم اردبیهشت.در چه روزى از ایام هفته به دنیا آمده است؟شیعه معتقد است که در روز جمعه به دنیا آمدهاند،اهل تسنن بیشتر گفتهاند در روز دوشنبه.در چه ساعتى از شبانه روز به دنیا آمدهاند؟شاید اتفاق نظر باشد که بعد از طلوع فجر به دنیا آمدهاند،در بین الطلوعین.
عبد الله جوان،جوانى بود که در همه مکه مىدرخشید.جوانى بود بسیار زیبا،بسیار رشید،بسیار مؤدب،بسیار معقول که دختران مکه آرزوى همسرى او را داشتند.او با مخدره آمنه دختر وهب که از فامیل نزدیک آنها به شمار مىآید،ازدواج مىکند.در حدود چهل روز بیشتر از زفافش نمىگذرد که به عزم مسافرت به شام و سوریه از مکه خارج مىشود و ظاهرا سفر،سفر بازرگانى بوده است.در بازگشت از شام، در یثرب (مدینه منوّره) بیمار شد و در همان جادرگذشت و به دیدار نوزاد خویش توفیقى نیافت.
وفات عبدالله، دو ماه و به روایتى هفت ماه پیش از تولد فرزندش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بود.
آمنه که به تقوا، عفت و پاکیزگى در میان بانوان قریش معروف بود، پس از تولد نوردیدهاش چندان در این دنیاى فانى زندگى نکرد. وى دو سال و چهار ماه و به روایتى ششسال پس از میلاد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، در بازگشت از یثرب، در مکانى به نام «ابوا» بدرودحیات گفت و در همان مکان مدفون شد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از تولد، در کفالت جدش عبدالمطلب - بزرگ و سید قریش مکه - قرارگرفت. عبدالمطلب ابتدا جهت شیر دادن آن حضرت را به «ثویبه» (آزاد شده ابولهب) سپرد،ولى پس از مدتى وى را به «حلیمه دختر عبدالله بن حارث سعدیه» واگذار کرد.
حلیمه، در ظاهر اگرچه دایه وى بود، ولى در حقیقت به مدت پنج سال از او مراقبت ودر حقّش مادرى کرد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از دوران کودکى داراى دو نام بود: یکى «محمد» (که جد بزرگوارشبراى وى برگزید) و دیگرى «احمد» (که مادر ارجمندش آن را انتخاب کرده بود).
از امام صادق علیه السلام روایت شد که ابلیس، پس از رانده شدن از رحمت الهى، مىتوانست بههفت آسمان رفت و آمد کند و خبرهاى آسمانى را گوش دهد، تا این که حضرت عیسىعلیه السلام دیدهبه جهان گشود، از آن پس، ابلیس از سه آسمان فوقانى ممنوع شد و تنها در چهار آسمانپایینتر، رفت و آمد مىکرد. ولى چون حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد، ابلیس از تمامآسمانها رانده شد و رفت و آمدش ممنوع گردید و غیر از او، تمامى شیاطین نیز باتیرهاى شهاب از آسمان رانده شدند.
هم چنین روایت شده است که هنگام ولادت فرخنده حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم چند مسئله اتفاقافتاد: ایوان کسرا شکاف برداشت و چند کنگره آن فرو ریخت، آتش آتشکده بزرگ فارسخاموش شد، دریاچه ساوه خشک گردید، بتهاى مکه سرنگون شدند، نورى از وجود آن حضرت بهسوى آسمان بلند شد که شعاع آن فرسنگها را روشن کرد، انوشیروان (پادشاه ساسانىایران) و مؤبدان بزرگ دربار وى، خوابهاى وحشتناکى دیدند آن حضرت ختنه شده و نافبریده به دنیا آمد و پس از استقرار در زمین گفت: «الله اکبر و الحمد لله کثیراً،سبحان الله بکرةً و اصیلاً»
گفتنى است که تاریخ نگاران و سیرهنویسان شیعه و اهل سنت، با این که در سال وماه تولد آن حضرت، اتفاق نظر داشته و مىگویند که آن حضرت در اول عامالفیل، برابربا سال 570 میلادى و در ماهربیعالاولدیده به جهان گشود، ولىدرباره روز تولد اختلاف نظر دارند. شیعیان، معتقدند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز جمعه،مصادف با17ربیعالاولبه دنیا آمد و اهل سنتمىگویند که تولد وى روز دوشنبه دوازدهمربیعالاولبوده است.
در نظام جمهورى اسلامى ایران، به خاطر احترام به دیدگاه علماى شیعه و اهل سنت وجهت ایجاد وحدت و هم دلى میان تمام مسلمانان جهان، از 12 تا17ربیعالاول، هفته وحدت اعلامگردیده و مسلمانان عالم این هفته را گرامى مىدارند.
اما این که سال تولد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را عامالفیل مىنامند، بدین جهت است که دو ماه وهفده روز پیش از تولد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، یعنى در نخستین روز محرم سال 570 میلادى، فیلسواران «ابرهه» به مکه هجوم آورده و قصد نابودى کعبه و مسجدالحرام را نمودند، ولىبا معجزه شگفت الهى سرکوب شدند.
ماجراى این واقعه عظیم از این قرار بود که ابرهة بن صباح یکى از جنگ جویان حبشىکه با پشتیبانىهاى بىدریغ نجاشى حبشه و قیصر روم بر یمن استیلا یافته و درصددترویج و تبلیغ مسیحیت در یمن و تمامى شبه جزیره عربستان برآمده بود، کعبه را مانعهدفهاى خویش مىدید. بدین جهت، براى تخریب آن و وادار کردن عربهاى حجاز بهمسیحیت، به مکه هجوم آورد و سپاهیان بىنزاکت وى در حالى که سوار بر فیل بودند، بهسوى خانه خدا کعبه یورش بردند، ولى هنوز پاى آنان به مسجدالحرام نرسیده بود که فوجىاز پرندگان، از سمت دریا پدیدار شده و آنان را از آسمان سنگ باران کردند. در اندکمدتى تمامى سپاهیان وى به وضع فجیعى کشته شدند و تنها تعداد اندکى از آنان بازخمهاى جانکاه، عقب نشینى کرده و به سوى یمن فرار نمودند.
قرآن کریم به داستان ابرهه و فیل سواران حبشى اشاره کرد و سوره ویژهاى را بهنام الفیل نازل فرمود.
ماجراى اصحاب فیل، یکى از بزرگترین رویدادهاى عصر جاهلیت در عربستان بود، بدینلحاظ مبدأ تاریخ عربها قرار گرفت و تا پیش از تعیین تاریخ هجرى قمرى، از این تاریخاستفاده مىنمودند.
نوجوانی و جوانی
آرامش و وقار و سیمای متفکر " محمد " از زمان نوجوانی در بین همسن و سالهایش کاملا مشخص بود . به قدری ابو طالب او را دوست داشت که همیشه می خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رویش کشد و نگذارد درد یتیمی او را آزار دهد.
در سن 12سالگی بود که عمویش ابو طالب او را همراهش به سفر تجارتی - که آن زمان در حجاز معمول بود - به شام برد . درهمین سفر در محلی به نام " بصری " که از نواحی شام) سوریه فعلی ) بود ، ابو طالب به " راهبی " مسیحی که نام وی " بحیرا " بود برخورد کرد . بحیرا هنگام ملاقات محمد - کودک ده یا دوازده ساله - از روی نشانه هایی که در کتابهای مقدس خوانده بود ، با اطمینان دریافت که این کودک همان پیغمبر آخر الزمان است . باز هم برای اطمینان بیشتر او را به لات و عزی - که نام دو بت از بتهای اهل مکه بود - سوگند داد که در آنچه از وی می پرسد جز راست و درست بر زبانش نیاید. محمد با اضطراب و ناراحتی گفت ، من این دو بت را که نام بردی دشمن دارم . مرا به خدا سوگند بده ! بحیرا یقین کرد که این کودک همان پیامبر بزرگوار خداست که بجز خدا به کسی و چیزی عقیده ندارد . بحیرا به ابو طالب سفارش زیاد کرد تا او را از شر دشمنان بویژه یهودیان نگاهبانی کند ، زیرا او در آینده مأموریت بزرگی به عهده خواهد گرفت . محمد دوران نوجوانی و جوانی را گذراند . در این دوران که برای افراد عادی، سن ستیزه جویی و آلودگی به شهوت و هوسهای زودگذر است ، برای محمد جوان ، سنی بود همراه با پاکی ، راستی و درستی ، تفکر و وقار و شرافتمندی و جلال . در راستی و درستی و امانت بی مانند بود . صدق لهجه ، راستی کردار ، ملایمت و صبر و حوصله در تمام حرکاتش ظاهر و آشکار بود . از آلودگیهای محیط آلوده مکه بر کنار ، دامنش از ناپاکی بت پرستی پاک و پاکیزه بود بحدی که موجب شگفتی همگان شده بود ، آن اندازه مورد اعتماد بود که به " محمد امین " مشهور گردید . " امین " یعنی درست کار و امانتدار . در چهره محمد از همان آغاز نوجوانی و جوانی آثار وقار و قدرت و شجاعت و نیرومندی آشکار بود . در سن پانزده سالگی در یکی از جنگهای قریش با طایفه " هوازن " شرکت داشت و تیرها را از عموهایش بر طرف می کرد . از این جا می توان به قدرت روحی و جسمی محمد پی برد . این دلاوری بعدها در جنگهای اسلام با درخشندگی هر چه ببیشتر آشکار می شود ، چنانکه علی ( علیه السلام ) که خود از شجاعان روزگار بود درباره محمد) صلی الله علیه و اله ) گفت : " هر موقع کار در جبهه جنگ بر ما دشوار می شد ، به رسول خدا پناه می بردیم و کسی از ما به دشمن از او نزدیکتر نبود " با این حال از جنگ و جدالهای بیهوده و کودکانه پرهیز می کرد . عربستان در آن روزگار مرکز بت پرستی بود. افراد یا قبیله ها بتهایی از چوب و سنگ یا خرما می ساختند و آنها را می پرستیدند. محیط زندگی محمد به فحشا و کارهای زشت و می خواری و جنگ و ستیز آلوده بود ، با این همه آلودگی محیط ، محمد هرگز به هیچ گناه و ناپاکی آلوده نشد و دامنش از بت و بت پرستی همچنان پاک ماند . روزی ابو طالب به عباس که جوانترین عموهایش بود گفت: " هیچ وقت نشنیده ام محمد ( صلی الله علیه وآله ) دروغی بگوید و هرگز ندیده ام که با بچه ها در کوچه بازی کند " . از شگفتیهای جهان بشریت است که با آنهمه بی عفتی و بودن زنان و مردان آلوده در آن دیار که حتی به کارهای زشت خود افتخار می کردند و زنان بدکار بر بالای بام خانه خود بیرق نصب می نمودند ، محمد ( ص ) آنچنان پاک و پاکیزه زیست که هیچکس - حتی دشمنان - نتوانستند کوچکترین خرده ای بر او بگیرند . کیست که سیره و رفتار او را از کودکی تا جوانی و از جوانی تا پیری بخواند و در برابر عظمت و پاکی روحی و جسمی او سر تعظیم فرود نیاورد ؟
یادی از پیمان جوانمردان
در گذشته بین برخی از قبیله ها پیمانی به نام حلف الفضول بود که پایه آن بر دفاع از حقوق افتادگان و بیچارگان بود و پایه گذاران آن کسانی بودند که اسمشان " فضل " یا از ریشه " فضل " بود . پیمانی که بعدا عده ای از قریش بستند هدفی جز این نداشت . یکی از ویژگیهای این پیمان ، دفاع از مکه و مردم مکه بود در برابر دشمنان خارجی . اما اگر کسی غیر از مردم مکه و هم پیمانهای آنها در آن شهر زندگی می کرد و ظلمی بر او وارد می شد ، کسی به دادش نمی رسید . اتفاقا روزی مردی از قبیله بنی اسد به مکه آمد تا اجناس خود را بفروشد . مردی از طایفه بن سهم کالای او را خرید ولی قیمتش را به او نپرداخت . آن مرد مظلوم از قریش کمک خواست ، کسی به دادش نرسید . ناچار بر کوه ابو قبیس که در کنار خانه کعبه است ، بالا رفت و اشعاری درباره سرگذشت خود خواند و قریش را به یاری طلبید . دادخواهی او عده ایاز جوانان قریش را تحت تأثیر قرار داد . ناچار در خانه عبد الله پسر جدعان جمع شدند تا فکری به حال آن مرد کنند . در همان خانه که حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) هم بود پیمان بستند که نگذارند به هیچکس ستمی شود ، قیمت کالای آن مرد را گرفتند و به او برگرداندند. بعدها پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وآله ) از این پیمان ، به نیکی یاد می کرد . از جمله فرمود : " در خانه عبد الله جدعان شاهد پیمانی شدم که اگر حالا هم - پس از بعثت به پیامبری- مرا به آن پیمان دعوت کنند قبول می کنم . یعنی حالا نیز به عهد و پیمان خود وفادارم محمد ( صلی الله علیه وآله ) در سن بیست سالگی به این پیمان پیوست ، اما پیش از آن - همچنان که بعد از آن نیز - به اشخاص فقیر و بینوا و کودکان یتیم و زنانی که شوهرانشان را در جنگها از دست داده بودند ، محبت بسیار می کرد و هر چه می توانست از کمک نسبت به محرومان خودداری نمی نمود . پیوستن وی نیز به این پیمان چیزی جز علاقه به دستگیری بینوایان و رفع ستم از مظلومان نبود.
ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم با حضرت خدیجه سلام الله علیها
حضرت خدیجه، دختر خویلد بن اسد، پیش از ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آغاز با عتیقبن عائذ ازدواج کرد و از او داراى فرزندى به نام جاریه شد. پس از مرگ عتیق، باابوهالة بن منذر اسدى ازدواج نمود و از او نیز داراى فرزندى به نام هند بن ابى هالهشد. پس از مرگ ابوهاله، خدیجه بنت خویلد از دارایىهاى خویش و دارایىهاى شوهرانگذشتهاش، اقدام به سرمایه گذارى تجارى و اقتصادى کرد. لذا دارایىهاى خود را بهمضاربه داد و ثروت زیادى به دست آورد و از توانگران و ثروتمندان معروف عرب شد. آنچنان که نقل شد، تعداد هشتاد هزار شتر، کالاهاى بازرگانى کاروانهاى او را جا به جامىکردند.
بزرگان قریش و ثروتمندان عرب، تمایل زیادى به ازدواج با وى نمودند. از جمله عقبةبن ابى معیط، ابوجهل، و ابوسفیان از وى خواستگارى نمودند، ولى همه آنان را رد کرد ودست رد به سینه شان زد و هیچ تمایلى به ازدواج دیگر از خود نشان نداد. اما از روزىکه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم با پیشنهاد عمویش حضرت ابوطالب علیه السلام حاضر شد که با خدیجه بنت خویلدپیمانى بسته و از مقدارى از دارایىهاى وى به شرط مضاربه تجارت کند، قضایا دگرگونشد و خدیجه براى ادامه زندگى خویش، راه دیگرى برگزید. حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم با دارایى خدیجهو به همراه دو تن از غلامان وى، اقدام به سفر بازرگانى به سرزمین شام نمود و در اینسفر، خریدو فروش خوبى به عمل آورد و سود فراوانى به دست آورد و همه آنها را پس ازبازگشت به مکه، تحویل خدیجه نمود و تنها به سهم خویش قناعت کرد.
خدیجه، که از امانت دارى امین قریش و صفا و صمیمیت وى به وجد آمده و خوشرفتارىو خوش اخلاقى وى را از دو غلام خویش شنیده بود، مبهوت رفتار و کردار حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم گردید و عشق وى را در قلب خویش زنده کرد. از آن سو، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به سنینى رسیدهبود که مىبایست ازدواج مىکرد. عمویش «حضرت ابوطالب علیه السلام» و همسر عمویش حضرت فاطمهبنت اسدسلام الله علیها در پى یافتن همسرى شایسته براى او بودند.
خدیجه سلام الله علیها که از تصمیم آنها باخبر شده بود نفیسه دختر علیه را به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلمفرستاد و عشق و علاقه خویش نسبت به آن حضرت و آمادگى ازدواج با وى را ابراز نمود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با عمویش ابوطالبعلیه السلام در این باره مشورت کرد و همگى از آن استقبالکردند.
بدین منظور، ابوطالبعلیه السلام به همراه تعدادى از بزرگان بنىهاشم به نزد خویلد بن اسدو به روایتى نزد ورقة بن نوفل عموى خدیجه رفت و خدیجه را براى حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم خواستگارى کردند.
درخواست آنان از سوى خدیجه و عمویش پذیرفته شد وعقد نکاح آن دو جارى شد و مهریهخدیجه، چهارصد دینار تعیین گردید که خود وى، آن را ضامن شد. بدین ترتیب در دهمربیعالاولسال 25 عام الفیل (28سال پیش از هجرت) ازدواج آندو بزرگوار برگزار شد.
خدیجه به هنگام ازدواج با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، چهل ساله بود و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بیست وپنجساله.
خدیجه کبرا در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داراى شش فرزند شد که عبارتند از: قاسم، عبدالله،رقیه، زینب، ام کلثوم و فاطمه زهرا (سلام الله علیهم اجمعین) که تمام آنها، جزفاطمه زهرا سلام الله علیها پیش ازبعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمده بودند و تنها فاطمه سلام الله علیها پس ازبعثت به دنیا آمد و خیر کثیرى براى عالمیان شد.
مسافرتها
رسول اکرم به خارج عربستان فقط دو مسافرت کرده است که هر دو قبل از دوره رسالت و به سوریه بوده است.یک سفر در دوازده سالگى همراه عمویش ابو طالب،و سفر دیگر در بیست و پنج سالگى به عنوان عامل تجارت براى زنى بیوه به نام خدیجه که از خودش پانزده سال بزرگتر بود و بعدها با او ازدواج کرد.البته بعد از رسالت،در داخل عربستان مسافرتهایى کردهاند .مثلا به طائف رفتهاند،به خیبر که شصت فرسخ تا مکه فاصله دارد و در شمال مکه است رفتهاند،به تبوک که تقریبا مرز سوریه است و صد فرسخ تا مدینه فاصله دارد رفتهاند،ولى در ایام رسالت از جزیرة العرب هیچ خارج نشدهاند.
شغلها
پیغمبر اکرم جز شبانى و بازرگانى،شغل و کار دیگرى را ما از ایشان سراغ نداریم.بسیارى از پیغمبران در دوران قبل از رسالتشان شبانى مىکردهاند(حالا این چه راز الهىاى دارد،ما درست نمىدانیم)همچنانکه موسى شبانى کرده است.پیغمبر اکرم هم قدر مسلم این است که شبانى مىکرده است.گوسفندانى را با خودش به صحرا مىبرده است،رعایت مىکرده و مىچرانیده و بر مىگشته است.بازرگانى هم که کرده است.با اینکه یک سفر،سفر اولى بود که خودش به بازرگانى مىرفت(فقط یک سفر در دوازده سالگى همراه عمویش رفته بود)آن سفر را با چنان مهارتى انجام داد که موجب تعجب همگان شد.
سوابق
در میان همه پیغمبران جهان،پیغمبر اکرم یگانه پیغمبرى است که تاریخ کاملا مشخصى دارد.یکى از سوابق بسیار مشخص پیغمبر اکرم این است که امى بود،یعنى مکتب نرفته و درس نخوانده بود که در قرآن هم از این نکته یاد شده است.اکثر مردم آن منطقه در آن زمان امى بودند.یکى دیگر این است که در همه آن چهل سال قبل از بعثت،در آن محیط که فقط و فقط محیط بت پرستى بود،او هرگز بتى را سجده نکرد.البته عده قلیلىـمعروف به«حنفاء»ـکه آنها هم از سجده کردن بتها احتراز داشتهاند ولى نه از اول تا آخر عمرشان،بلکه بعدا این فکر برایشان پیدا شد که این کار،کار غلطى است و از سجده کردن بتها اعراض کردند و بعضى از آنها مسیحى شدند.اما پیغمبر اکرم در همه عمرش،از اول کودکى تا آخر،هرگز اعتنایى به بت و سجده بت نکرد.این،یکى از مشخصات ایشان است.و اگر یک بار کوچکترین تواضعى در مقابل بتى کرده بود،در دورهاى که با بتها مبارزه مىکرد به او مىگفتند:تو خودت بودى که یک روز در آمدى اینجا مقابل لات و هبل تواضع کردى.نه تنها بتى را سجده نکرد،بلکه در تمام دوران کودکى و جوانى،در مکه که شهر لهو و لعب بود،به این امور آلوده نشد.مکه دو خصوصیت داشت:یکى اینکه مرکز بت پرستى عربستان بود و دیگر اینکه مرکز تجارت و بازرگانى بود و سرمایه داران عرب در مکه خفته بودند و برده داران عرب در مکه بودند.اینها بردهها و کنیزها را خرید و فروش مىکردند.در نتیجه مرکز عیش و نوش اعیان و اشراف هم همین شهر بود.انواع لهو و لعبها،شرابخواریها،نواختنها و رقاصیها[دایر بود]به طورى که مىرفتند کنیزهاى سپید و زیبا را از روم(همین شام و سوریه)مىخریدند و مىآمدند در مکه به اصطلاح عشرتکده درست مىکردند و از این عشرتکدهها استفاده مالى مىکردند که یکى از چیزهایى که قرآن به خاطر آن سخت به اینها مىتازد همین است،مىفرماید :و لا تکرهوا فتیاتکم على البغاء ان اردن تحصنا
آن بیچارههاى بدبخت(کنیزها)مىخواستند عفاف خودشان را حفظ کنند،ولى اینها به اجبار این بیچارهها را وادار به زنا مىکردند و در مقابل پولى مىگرفتند.خانههاى مکه در دو قسمت بود،در بالا و پایین شهر.بالاها را اعیان و اشراف مىنشستند و پایینها را غیر اعیان و اشراف.در خانههاى اعیان و اشراف همیشه صداى تار و تنبور و بزن و بکوب و بنوش بلند بود.پیغمبر اکرم در تمام عمرش هرگز در هیچ مجلسى از این مجالس دایر مکه شرکت نکرد . در دوران قبل از رسالت،به صداقت و امانت و عقل و فطانت معروف و مشهور بود.او را به نام«محمد امین»مىخواندند.به صداقت و امانتش اعتماد فراوان داشتند.در بسیارى از کارها به عقل او اتکا مىکردند.عقل و صداقت و امانت از صفاتى بود که پیغمبر اکرم سخت به آنها مشهور بود،به طورى که در زمان رسالت وقتى که فرمود:آیا شما تاکنون از من سخن خلافى شنیدهاید،همه گفتند:ابدا،ما تو را به صدق و امانت مىشناسیم.
یکى از جریانهایى که نشان دهنده عقل و فطانت ایشان است این است که وقتى خانه خدا را خراب کردند(دیوارهاى آن را برداشتند)تا دو مرتبه بسازند،حجر الاسود را نیز برداشتند .هنگامى که مىخواستند دوباره آن را نصب کنند،این قبیله مىگفت من باید نصب کنم،آن قبیله مىگفت من باید نصب کنم،و عن قریب بود که زد و خورد شدیدى روى دهد.پیغمبر اکرم آمد قضیه را به شکل خیلى سادهاى حل کرد.قضیه،معروف است،دیگر نمىخواهم وقت شما را بگیرم.
مسأله دیگرى که باز در دوران قبل از رسالت ایشان هست،مسأله احساس تأییدات الهى است.پیغمبر اکرم بعدها در دوره رسالت،از کودکى خودش فرمود.از جمله فرمود:من در کارهاى اینها شرکت نمىکردم...گاهى هم احساس مىکردم که گویى یک نیروى غیبى مرا تأیید مىکند.مىگوید:من هفت سالم بیشتر نبود.عبد الله بن جدعان که یکى از اشراف مکه بود،عمارتى مىساخت.بچههاى مکه به عنوان کار ذوقى و کمک دادن به او مىرفتند از نقطهاى به نقطه دیگر سنگ حمل مىکردند .
من هم مىرفتم همین کار را مىکردم.آنها سنگها را در دامنشان مىریختند،دامنشان را بالا مىزدند و چون شلوار نداشتند کشف عورت مىشد.من یک دفعه تا رفتم سنگ را در دامنم گذاشتم،مثل اینکه احساس کردم که دستى آمد و زد دامن را از دستم انداخت.حس کردم که من نباید این کار را کنم،با اینکه کودکى هفت ساله بودم.امام باقر علیه السلام در روایاتى،و نیز امیر المؤمنین در نهج البلاغه این مطلب را کاملا تأیید مىکنند:
«و لقد قرن الله به من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته،یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم.»
امام باقر علیه السلام مىفرماید:بودند فرشتگانى الهى که از کودکى او را همراهى مىکردند .پیامبر مىفرمود:من گاهى سلام مىشنیدم،یک کسى به من مىگفت السلام علیک یا محمد!نگاه مىکردم،کسى را نمىدیدم.گاهى با خودم فکر مىکردم شاید این سنگ یا درخت است که دارد به من سلام مىدهد،بعد فهمیدم فرشته الهى بوده که به من سلام مىداده است.
از جمله قضایاى قبل از رسالت ایشان،به اصطلاح متکلمین«ارهاصات»است که همین داستان ملک هم جزء ارهاصات به شمار مىآید.رؤیاهاى فوق العاده عجیبى بوده که پیغمبر اکرم مخصوصا در ایام نزدیک به رسالتش مىدیده است.
مىگوید:من خوابهایى مىدیدم که«یأتى مثل فلق الصبح»مثل فجر،مثل صبح صادق،صادق و مطابق بود،اینچنین خوابهاى روشن مىدیدم.بعضى از رؤیاها از همان نوع وحى و الهام است،نه هر رؤیایى،نه رؤیایى که از معده انسان بر مىخیزد،نه رؤیایى که محصول عقدهها،خیالات و توهمات پیشین است.جزء اولین مراحلى که پیغمبر اکرم براى الهام و وحى الهى در دوران قبل از رسالت طى مىکرد،دیدن رؤیاهایى بود که به تعبیر خودشان مانند صبح صادق ظهور مىکرد.گاهى خود خواب براى انسان روشن نیست،پراکنده است،و گاهى خواب روشن است ولى تعبیرش صادق نیست.اما گاه خواب در نهایت روشنى است،هیچ ابهام و تاریکى و به اصطلاح آشفتگى ندارد،و بعد هم تعبیرش در نهایت وضوح و روشنایى است.
رفتار و خلق و خوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
خداوند در حق رسول مکرمش محمد بن عبد الله (صلی الله علیه وآله وسلم ) می فرماید: "انک لعلی خلق عظیم . براستی که بر خلق عظیمی هستی " (سوره قلم آیه 4) بنده ناتوانی چه می تواند در حق پیامبری که سراپا فضیلت و رحمت و منبع خیر و نیکی و بزرگواری است بگوید؟ آنچه می گویم قطره ای است از دریا. خوی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) و رفتار آن بزرگوار و کردار آن حضرت ، سرمشق مسلمین و بلکه نمونه عالی همه انسانها است و در حقیقت تجسم اسلام . پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) به همه مسلمانان با چشم برادری و با نهایت مهر و محبت رفتار می کرد. آن چنان ساده و بی پیرایه لباس می پوشید و بر روی زمین می نشست و در حلقه یاران قرار می گرفت که اگر ناشناسی وارد می شد، نمی دانست پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) کدام است. در عین سادگی ، به نظافت لباس و بدن خیلی اهمیت می داد. وضوی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) همیشه با مسواک کردن دندانها همراه بود. از استعمال عطر دریغ نمی فرمود. همیشه با پیر و جوان مؤدب بود. همیشه در سلام کردن پیش دستی می کرد. تبسم نمکینی همیشه بر لبانش بود، ولی از بلند خندیدن پرهیز داشت . به عیادت بیماران و تشیع جنازه مسلمانان زیاد می رفت . مهمان نواز بود. یتیمان و درماندگان را مورد لطف خاص قرار می داد. دست مهر بر سر یتیمان می کشید. از خوابیدن روی بستر نرم پرهیز داشت و می فرمود: "من در دنیا همچون سواری هستم که ساعتی زیر سایه درختی استراحت کند و سپس کوچ کند". با همه مهر و نرمی که با زیردستان داشت در برابر دشمنان و منافقان بسیار شدت عمل نشان می داد. در جنگها هرگز هراسی به دل راه نمی داد و از همه مسلمانان در جنگ به دشمن نزدیکتر بود. از دشمنان سرسخت مانند کفار قریش در فتح مکه عفو فرمود و آنها هم مجذوب اخلاق پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم ) شدند و دسته دسته به اسلام روی آوردند. از زر و زیور دنیا دوری می کرد. اموال عمومی را هرچه زودتر بین مردم تقسیم می کرد و با آن که فرمانروا و پیامبر خدا بود، هرگز سهمی بیش از دیگران برای خود بر نمی داشت براستی که آن وجود مقدس مظهر و نمونه و سرمشق برای همگان بود.