-
۲۱۶
هشتم شهریور ۱۳۶۰، خیابان پاستور، ساختمان نخست وزیری
ساعت
روی دیوار یک ربع به سه بعدازظهر را نشان میدهد. شورای امنیت کشور امروز
جلسه دارد. این بالاترین مرجع تصمیم گیری درباره مسائل امنیتی و سیاسی کشور
است. آن هم کشوری که یک سال و نیم از انقلاب مردمیاش میگذرد و هنوز نظام
جدید استقرار کامل نیافته و با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند. بخشی
از سرزمینش در اشغال ارتش بیگانه است و در یک جنگ نابرابر گرفتار شده است.
اولین رئیس جمهورش به همراه مسعود رجوی سردسته مخالفین حکومت از کشور فرار کرده است. گروه رجوی از آن زمان وارد فاز نظامی علیه نظام شده و به ترور و انفجار روی آوردهاند. هر روز حادثهای در کشور پیش میآید. دو ماه پیش در یک انفجار سهمگین در دفتر حزب جمهوری چندین نفر از مسئولین درجه یک و مدیران برجسته نظام از دست رفتهاند. عملاً نظام نوپا درگیر جنگی داخلی شده است. درحالی که یک سال است خاک کشورش مورد تجاوز ارتش تجاوزکار صدام قرارگرفته و بخش وسیعی از مرز کشور از قصر شیرین تا آبادان در اشغال آنها است.
جمعیت چند استان مرزی آواره شهرهای دیگر شدهاند. از هر کوی و برزنی در شهرهای ایران جوانانی به سمت جبههها میروند تا از وطنشان دفاع کنند. هر روز هم تعدادی از این نیروها به خاک و خون میغلتند. شورای امنیت در این شرایط ناامن و بحرانی تشکیل جلسه داده تا درباره مهمترین مسائل کشور تصمیم بگیرد.اعضای شورا یک به یک وارد سالن میشوند. قرار بود از امروز جلسه رسماً زیر نظر دکتر محمدجواد باهنر نخست وزیر اداره شود. اما باهنر این کار را به عهده رجایی گذاشت.
رجایی قسمت بالای میز و باهنر در کنار او سمت چپش نشسته، مسعود کشمیری دبیر جلسه سمت راست مقابل باهنر، تیمسار وحید دستجردی کنار باهنر و بعد از او اخیانی به جای فرماندهی ژاندارمری کل نشسته، در کنار وی به ترتیب تیمسار کتیبه، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی از اطلاعات نخست وزیری، کلاهدوز قائم مقام سپاه یک طرف میز بودند و طرف دیگر میز تیمسار شرف خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی، و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک نشسته بودند.
مسعود کشمیری دبیر و منشی جلسه است. تمامی صورتجلسه ها را او مینویسد. اعضای جلسه را هم او دعوت و هماهنگ میکند و سایر کارهای دفتری شورا به عهده اوست. این جلسه هم آمده، ضبط صوت بزرگش را هم آورده است که مذاکرات را ضبط کند. آن را جلو رجایی و باهنر میگذارد. کسی به فکرش نرسید که چرا او از ضبط به این بزرگی استفاده میکند. کشمیری مورد اعتماد همه بود. سیری که طی کرده بود تا به این مقام رسیده بود جای شک و شبههای باقی نمیگذاشت. به خصوص که قیافه حق به جانبی داشت. از ریش محرابی و صورت سرخ و سفیدش روحانیت و نورانیت میبارید.
تسبیح اش هم همیشه همراهش بود و برای خیلی کارها استخاره میکرد. همه او را به تشرع میشناختند. در جلسات دعای کمیل او یکی از دعاخوانها بود و گاه پیش نماز هم میایستاد. کسی حدس نمیزد که او از اعضای گروه رجوی و نفوذی در عالیترین مرکز تصمیم گیری یعنی شورای امنیت کشور باشد. به خصوص که او مواضع تندی علیه آنها داشت و گویا پیشنهادهایی مثل بمباران ایستگاه رادیویی مجاهد داده بود که اعتماد اطرافیان به او دوچندان شده بود. او یکی دو ماه پس از پیروزی انقلاب که اوضاع سازمانی نیافته و همه جا به هم ریخته بود، از طرف دفتر نخست وزیری به ارتش معرفی شد تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را بر عهده گیرد.
به این ترتیب اسناد طبقه بندی شده نیروی هوایی در اختیار او قرار گرفت. تا همین اواخر در آنجا مشغول بود و بعد از مدتی آنجا را رها کرد و به شورای امنیت منتقل شد. او چنان اعتماد همه را جلب کرده بود که موقع تردد در نخست وزیری بازرسی بدنی نمیشد و هرچه میخواست میبرد و میآورد. آن روز هم کسی متوجه نشد که کشمیری چگونه آن بمب ساعتی قوی را وارد ساختمان نخست وزیری کرد.
دقایقی از شروع جلسه گذشت. دستجردی گزارش وقایع مهم هفته گذشته را میداد. از جمله کشته شدن سرگرد همتی در اثر تیراندازی یکی از محافظانش که بحث بود که این تیراندازی عمدی یا سهوی بوده است. کنار سالن فلاسک چایی گذاشته بودند و هر کس چای میخواست خودش میرفت و چای میریخت. تردد اعضای جلسه امری عادی بود و درمیان این بحثها کسی نفهمید که کشمیری از جلسه بیرون رفته است.
ناگهان صدایی مهیب همراه با شعلههای آتش و دود غلیظ قهوهای همه چیز را به هم ریخت. معلوم نبود چه اتفاقی افتاده است، هر کس دست و پایی سالم داشت به طرف در ورودی میدوید. کارمندان داخل ساختمان سراسیمه این سو و آن سو میدویدند. همه یاد فاجعه هفتم تیرماه گذشته در دفتر حزب جمهوری افتادند و صحنههای دلخراش آنجا جلو چشمشان میآمد. لحظاتی بعد که دودها فروکش کرد معلوم شد که چه اتفاقی افتاده است. کسانی مجروح و تکه پاره شده بودند.
رجایی و باهنر که بیش از همه در معرض بمب قرار داشتند بیشترین آسیب را دیده بودند و اجسادشان اصلاً قابل شناسایی نبود. هر کس به فراخور دوری و نزدیکی به آنان دچار سوختگی و جراحت شده بود. اما از بدن کشمیری اثری نبود. حدس زده شد که او در آتش سوخته و پودر شده است. فردا صبح که شهیدان حادثه تشییع میشدند او هم جزء شهدای این بمب گذاری محسوب شد و روزنامه کیهان این خبر را اعلام کرد. اما با کمال ناباوری روزهای بعد معلوم شد که او همان ساعت به فرودگاه رفته و از کشور خارج شده است.
با انفجار نخست وزیری جامعه جنگ زده، در ماتمی جدید فرو رفت، عالیترین مدیران کشور از دست رفته بودند. تهران تعطیل شد. مردم به خیابانها ریخته و به عزاداری پرداختند. آنها با شعارهایشان انتقام گیری و مبارزه با تروریسم را از مسئولین تقاضا میکردند. گفته شد بیش از یک میلیون نفر رجایی و باهنر را تشییع کردند.کسی یا گروهی این حادثه را به عهده نگرفت ولی با فرار کشمیری و نشانههای دیگر، همه این فاجعه را کار دار و دسته رجوی دانستند.
رجایی از محرومترین اقشار جامعه برخاسته بود. سالهای نوجوانی که با مادرش از قزوین به تهران آمد از راه بساط دستفروشی روزگار میگذراند که همواره در معرض آسیب ماموران شهرداری قرار داشت. از این همین رو بدون اینکه تظاهر کند به فکر محرومان بود و شرایط آنها را درک میکرد. طرح شهید رجایی برای تأمین افراد سالخورده روستایی از جمله اقدامات وی بود که ادامه یافت. او از نوادر کسانی بود که زندگی و خلقیاتش پس از رسیدن به مقامات عالیه تغییری نکرد و همچنان بر ساده زیستن و ارزشهای انسانی تاکید کرده و واقعاً بدانها پایبند ماند.
ا----------------
منابع:
۱ _خاطرات سرهنگ محمد مهدی کتیبه، به کوشش محمدرضا سرابندی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۲ _سجاد راعی گلوجه، زندگینامه سیاسی شهید رجایی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی